کلمات ِ قادر
بار پنجاه و هفتمی ست که این جمله را می خوانم: "تو در دایره ی نگاه منی همیشه، در دایره ای به مساحت یک نفر" مخاطبِ ناگهان ِ این جمله من بودم و حالا بعد از هر خوانش احساس می کنم زمین بایری هستم که بر آن برف به حد نعمت باریده است و ریشه های درختانش دیگر از تَموز نمی هراسند .ببین ! دارم به کارگر افتادن ِ برخی جمله ها در تنگنای دقایق دشوار زندگی ام فکر می کنم و به اینکه آیا تا به حال چه جمله هایی از من در تنگنای دقایق ِ دشوار کسی یا کسانی کارگر افتاده است ؟ شاید ناپایداری دنیا و سرگردانی عواطف ، قاطعیت ابرازهای گونه گون را از دستگاه واژگانی آدم های معاصر گرفته باشد اما هنوز رنگ به روی کلماتی هست که قادرند ناقلان ذرات صداقت و راویان دانه های پر ثمر برف باشند .اگر دست و بال مان خالی نیست می توانیم با هم در مبادله ی کلماتی باشیم که قدرتمند هستند و می توانند زندگی را در دشواری ها اداره کنند و تا می شود آن را در آسانی ها براق و دوست داشتنی به سمع و نظرمان برسانند .