من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

بایگانی

دانه های رو به نور

سه شنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۸، ۰۴:۵۷ ب.ظ

 

 

باورم نمی کند کسی

استخوان هایم از عشق به درد آمده اند 

و در رگانم به جز خون

کس دیگری هست که در گردش است 

باورم نمی کند کسی 

می تواند -عشق - باشد این سطرها که می نویسم

تا باستان شناسان 

لابه لای سنگ های کلماتم 

استخوان های اژدهایی را پیدا کنند 

که هنوز دلش گرم است 

 

                         ( علی عربی )

 

و دلم... دلم در اوج انجمادها ، در وانفسای زندگانی ،همین اژدهای عاشقی ست که گاه دل گرم می شود .

چطور بنویسم شنیدن جمله ای با فعل مستقبل از دهان کسی که حال استمراری آدم است چقدر می تواند سرنوشت لحظات غمگین و تاریک را روشنی ببخشد . من دوست دارم در این قبیل روشنایی ها خانه کنم ، بچه کنم ، مثل برگچه های سبز گیاه پتوس ریشه کنم و بپیچم دورساقه هام،دور ساقه هاش و بالا بروم ، از خودم بالاتر ، از زمان و مکان بالاتر ، از هر چه بالاست بالاتر . این بالا نشینی متبخترانه نیست ، شهوت قدرتمندی نیست،این رشد است . من دلم می خواهد رشد کنم و دانه های دلم پیداست . کاش سهراب زنده بود و من یکی از مردمی بودم که وقتی او می گفت : کاش این مردم دانه های دلشان پیدا بود به من اشاره می کرد و می گفت: مثل ایشان و خیلی های دیگری که دانه های دلشان پیداست .  دانه های دلم پیداست سهراب ودارم هر چه می گویم راست است ، عین واقعیت است .

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۸/۰۶/۰۵
... دیگری

نظرات  (۱)

 

عالی...

پاسخ:

قربان مهربانی و لطف و صفای تو
رفیق روزهای بی قراری

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی