اندی:بهت گفتم دوس دارم کجا برم ؟ ... زواتانئو
ـ رِد : چی گفتی؟ زواتانئو
میدونی مکزیکی ها درباره اونجا چی میگن؟
ـ رِد : نه!
ـ اندی : می گن که خاطره ای نداره .. اون جائیه که من می خوام بقیه عمرمو توش زندگی کنم
یه جای گرم ، بی هیچ خاطره ای ..
ـ رِد : تو نباید این کارو با خودت بکنی اندی ، اینا یه مشت رویاهای مسخره ست ..
منظورم اینه که مکزیک اون ور دنیاست و تو الان اینجایی {منظورش زندان ..}
و باید با این وضعیت کنار بیایی ..
ـ اندی : آره درسته باید با این وضعیت کنار بیام ،
اون یه جای دیگه اس و من اینجام ، فکر کنم که این به یه انتخاب ساده ختم بشه
تلاش کن برای زندگی کردن ، یا به پیشواز مرگ برو..
(اندی : تیم رابینز ، رد: مورگان فریمن، فیلم رستگاری در شاوشنگ).
***
پانوشت: نه تونستم بمیرم، نه می تونم زندگی کنم. فقط می خوام جائی باشم بی هیچ خاطره ای.