من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

بایگانی


گفتم : " وسائلتو بذار توی کیف من .دیگه کیف خودتو نیار .می خوایم پیاده بریم راه زیاده ، خسته می شی"  تند تند همه را از جیب ها و کیفش ریخت توی کیفم و راه افتادیم .آخر شب وسائلش را برگرداندم. نگاه کرد، نگاه کردم ،همه ی خرده ریزها را برگردانده بودم . حالا چند روز گذشته . دیشب دنبال کلیدم می گشتم پیدا نمی شد ، سردم بود کیفم را خالی کردم روی پله ی دم در .یکهو لای کتابها و کیف پول و تسبیح و دانه های عناب و دسته کلید خال خالی شیشه ی کوچک عطری را دیدم .عطر من نبود . پس می توانستم عطرش را به اتاقم ببرم . گاهی زیبایی بسان مرهمی ست که می تواند خودش را وسط خرت و پرت ها هم نشان بدهد . چنانکه خودش را به من عرضه کرد . گذاشتمش کنار " یادگار عشق و حرمان مدام" احمد رضا احمدی عزیز.




موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۱۰/۰۶
... دیگری

نظرات  (۱)




😍😍😍😍😍

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی