ای حفره! باز شو و ناکامی ها را ببلع
دوشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۷، ۱۰:۲۴ ب.ظ
اخبار کودکان یمنی را لای پنجه های مرگ نشان می دهد به مادرهای شان فکر می کنم، قلبم فشرده می شود . اخبار زلزله ی دوباره ی غرب را نشان می دهد به هراسناکی و نگران احوالی ِ مردم فکر می کنم ، قلبم فشرده می شود . شبکه ی آن طرفی مردمی را نشان می دهد که از یخچال های خالی شان از کلاهبرداری بانک های خصوصی و غیره! فیلم فرستاده اند و با مجری بی خیال و هفت قلم آراسته اش حرف می زنند ، به تلف شدن عزت نفس و غرور ِ شخص تماس گیرنده فکر می کنم و قلبم فشرده می شود . همکارم همچنان با وعده های دروغ مردان مستعد فریب خوردن را فریب می دهد و آن ها را به خلوت های وقیحانه در گوشه ای از ملاء عام ! می کشاند ، به رنگ باخته گی ِ صداقت فکر می کنم و قلبم فشرده می شود . برادرم مهربان و نجیب است فرق اینکه اهل خانه اش عاشقش هستند یا او مرتفع کننده ی نیازهای آن هاست و محل انتفاع شان را درک نمی کند ، باور نمی کند، به عشق ندیده گی اش ، ضریب هوشی تلف شده اش رتبه های درجه یکش ، آرزوهای پاک و بر باد رفته ی مادرم در خصوصش فکر می کنم و قلبم فشرده می شود . آن سر دنیا عزیزی خسته ترین و دلسوزترین کارمند جهان است اغلب مثلا صبحانه ی مرتب مثلا ناهار آماده و دلچسب ندارد ، اما هم چنان خدمات ِ بی شائبه ی متصل و متعهدانه ارائه می دهد ، به صبر بیش از اندازه اش فکر می کنم به فرصت دادنش به دیگرانی که قدرش را به درستی نمی دانند و قلبم فشرده می شود . خودم را از قلم نینداخته ام بله اینجانب هم جزئی از این فاجعه های نامحسوس هستم ! مابین زندان هایی که به مضحک ترین دلایل کلیدشان را دارم در ترددم ، هنوز درسم را تمام نکرده ام و کیفم پر از فیش های مچاله است و کتاب های تلنبار شده ، و شعرهای دست نویس ِ دو مجموعه ی به ناشر نرسیده ، به از دست رفتن زمان به ممکن الوقوع بودن ِ مرگِ ناهنگام فکر می کنم و قلبم فشرده می شود . من این وقت شب دو عدد قرص مسکن خورده ام با این قلب ِ فشرده دارم به صدای کوبش ِ باران به پنجره ی زهوار در رفته ی اتاقم گوش می دهم و دلم می خواهد حفره ای در دهان ِ چرک ِ دنیا باز کنم تا همه ی ناکامی ها و نباید چنین می شدها را طوری ببلعد که انگار وجود نداشته و ندارند . اگر مَتّه ای مرغوب و کارساز سراغ دارید به من بدهید تا حفره ای عمیق باز کنم پیش از آنکه دیرتر شود .
۹۷/۰۹/۰۵