من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

بایگانی

درد ملاج یا شیردان یا فونتانل !

سه شنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۴۴ ب.ظ


انگار نوزادی هستم که ملاجش از کم آبی گودتر شده و تغییر شکل پیدا کرده . انگار کسی ملاجم را بی رحمانه فشار داده یا چیزی محکم خورده به آن . ضعف دارم ، همه ی روز ضعف دارم مثل همان نوزادی که بدنش افتاده به کم آبی، رشد نمی کند و هستی اش در معرض مخاطره است . به پدیده های اطرافم بی تفاوت شده ام دیگر صدای عمله بناهای ساختمان در حال ساخت همسایه رنجم نمی دهد ، از گریه های شکم درد بچه ی همسایه تا دم صبح کلافه نمی شوم . رنج در وجودم به غایت رسیده به حالت اشباع در آمده دیگر از این بیشتر تلخ یا شیرین نمی شود . اتاقم شلوغ و به هم ریخته است پر از کاغذهای خط خطی ، لیوان های نیم خورده ی چای ،کوهی از لباس های اتو نکشیده و چوب رختی های از همه جا آویزان ،می خوابم وسط فیلم های از کاور بیرون آمده ، هندزفری های به هم گره خورده ، ورق های خالی قرص . دیگر گریه هم نمی کنم یک جور کرختی ِ منتشر شده در اندام هایم دارم و مثل شخصیت زنده به گور ِ هدایت این ها که دارم می نویسم شاید همان از یادداشت های یک نفر دیوانه است که او می نوشت . خواستم خودم را جمع و جور کنم اما نتوانستم ، خواستم خودم را از زیر دست و پای خودم جمع کنم ، زورم به خودم نرسید . اوج گرفتاری من وقتی ست که خودم نتوانم حریف خودم بشوم و اُردنگی بخورم از خودم ! مشت و لگد بخورم از خودم . کارت عروسی پسر عمو را فرستاده اند . چطور می توانم بلند شوم از این رختخواب عرق کرده از میانه ی سی دی های از کاور در آمده ، آلبوم های عکس گم کرده و بروم روی صندلی آرایشگاه بنشینم موهای در هم گره خورده ام را سشوار کنم که زن عمو با مادرم سر نیامدن من سر سنگینی نکند؟ دلم می خواهد خودم را با همین دلتنگی و غصه ای که دارد استخوانم را آب می کند و همین حجم افسردگی و ضعف کف یک اقیانوس رها کنم . دلم می خواهد وزنم کم شود ، معلق شوم ،  فقط صدای ترکیدن حباب های آب را بشنوم و ربطی به جامعه نداشته باشم . مادر کسی نباشم ، مربی کسی نباشم ، دوست کسی ، دشمن کسی ، عزیز کسی نباشم . از دست خودم و مسئولیت هایم دور شوم ، از دست کارهای عقب مانده ام خلاص شوم . همیشه دلم می خواست در زمان حال زندگی کنم اما الان انقدر فشار روی خودم احساس می کنم که حاضرم برگردم به گذشته یا پرتاب شوم به آینده و این حال ساده ی استمراری که سخت  تر شده است زندگانی من نباشد . نمی دانم به چه نیازمندم ! دعای خیر ؟ گشایش ؟ غافلگیر شدن توسط یک شادمانی زیاد؟ محبت ؟ امید ؟ ملاقاتی ؟ نمی دانم .

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۸/۰۵/۰۸
... دیگری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی