درمان دریچه های لانه کبوتری در سیاهرگ
به آدمهای خویشتندار رشک می برم .به هر که افسارگسیخته و نا آرام نیست و نشده و نمی شود رشک می برم .تحسین می کنم اهل مدارا و سازگاری را . امروز به بچه ها در کلاس درباره ی سازگاری با شرایط می گفتم . عالم بی عمل بودم و لابد زنبور بی عسل! گفتم که یاد بگیرند که دوباره یادآوری کنم به خودم .سازگاری ... سازگاری ... پذیرش .مسئله ای هست که باید هنوز بیشتر از این بپذیرمش . مسئله مثل یک کمد با ابعاد بزرگ جا نمی شود در اتاق کوچک فکرم .همه ی فکرهای قبل و بعد را هل داده ام به سمت بیرون بلکه جایی برایش باز کنم . بی قصد قبلی نقشه ی جغرافی را توی گوگل سرچ کردم .پایین صفحه نوشته بود مقاله ای یافت نشد شکیبا باشید و از عصر خود لذت ببرید ! در آن لحظه شکیبا نبودم و مفهوم لذت را هم نمی شناسم . چشم دواندم روی نقشه و سرانگشت اشاره را این طرف و آن طرف لغزاندم .روی نقشه برای خودم مشخص کردم که در این لحظه دلم می خواهد کجا باشم . به شناسنامه ی غمگینم فکر کردم به کلمه ی صادره از .... سعی کردم شکیبا بشوم سعی کردم مفهوم دیگری برای لذت کشف کنم سعی کردم سازگار شوم . ناسازگاری من با خودم است .کاش دوباره ساکت و سنگین و سرد شوم . کاش فردا صبح که بیدار می شوم قلبم تنها عضوی از بدنم باشد که کتاب زیست می گوید با همان مشخصات و درجه ی اهمیت . فقط همین .