1. یک هفته است دو تا کبوتر دیوانه با دلم کاری کرده اند که مغول ها با نیشابور !
2. چه کار کردند ؟
3. من داشتم خط پروازشان را از توی ماشین که پشت ترافیک مانده بود دنبال می کردم یکهو آن یکی که جلوتر می رفت سرش را برگرداند و با دلبری تمام و قوسی بی نظیر زیر سینه اش دور آن یکی یک دور کامل چرخید . انگار صدای بال هایش از بلندگویی توی آسمان پخش شد که عزیزم " دورت بگردم " !
4.چقدر برگشته بودم و دورت چرخیده بودم ؟ چقدر تصدقت رفته بودم! چقدر مثل سعدی قربان آن قد و بالای سروی ات رفته بودم ! چقدر خندیده بودی و چشمهایت برق زده بود ! چقدر گفته بودی که دوستم داری چقدر دور بی قراری ام چرخیده بودم!
5. راستی حالا که من نیستم چه کسی می تواند واقعا کبوتر شود و دورت بچرخد ؟
6. روزهای آفتابی که دوست داشتی رسیده اند پس اگر آن دو کبوتر را اگر عشقبازی دو پرنده هایی را در آسمان دیدی فراموش نکن هیچ چیز از پرنده ها کم نگذاشتم برایت . هیچ چیز .