صد نامه فرستادم
صد راه نشان دادم
یا راه نمی دانی
یا نامه نمی خوانی.
خلاص!
صد نامه فرستادم
صد راه نشان دادم
یا راه نمی دانی
یا نامه نمی خوانی.
خلاص!
امروز عصر نامه ای را به رودخانه سپردم. خاطرت باشد پیش از نوروز، دیگر بار نام و نشانش را از دورها در جیب پیراهنت زمزمه کردم برای روز مبادا .
مثلا اینکه دوباره در بدترین شرایط، آن ساعتِ ناجی بالای واتساپش خواب رفته است و نیست!
گریان نوشت: کاش می شد مثل سرخپوست ها در آسمان دود بر پا کرد.خدایا این وقت شب از چه کسی می شود کمک خواست؟خدایا این زندگی اسب! چرا نمی تواند حتی به قدر نصف روز از راه هموار بگذرد؟
... دیگر از درون تهی شده ام
می توانید
مرا از کاه پر کنید
بگذارید کنار سرِ آن گوزن
....
"گروس عبدالملکیان"