من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

بایگانی

خواب درخت های سازگار

دوشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۱۰ ق.ظ


دنبال شال گردن سیاهم می گشتم لای لباس های تا شده و بی تا .

 پیدا نمی شد . بیرون باد بود و ریزه های باران . کتابی را از زیر بالشم 

بیرون آوردم که با عجله در کیف شلوغم بگذارم و بروم بی شال . یکهو

 دستم به جسمی نرم خورد بدن آدم برفی عروسکی را بین دیوار و لبه 

ی تخت پیدا کردم .دخترکم آن را لای شال سیاه من پیچیده بود. آن

 حجم آبی و سفید را با دو چشم تیله ای غمگین . یک جوری کز کرده 

بود گوشه ی دیوار که واقعاحس کردم سردش است . باید زودتر پرده را 

از اتوشویی بگیرم تا باد از درزهای موزی پنجره کمتر به اتاقم رخنه کند . 

باید بیشتر مواظب آدم برفی باشم . باید مسیرهای طولانی تری را 

برای پیاده روی با فکرهایم با شکسته گی های قلبم پیدا کنم . باید 

مثل درخت سازگار باشم با سکوت.

آدم برفی خواب بود و گرمایی در شال من برای آب شدنش نبود .

 این شال ها هیچ کدام گرم نیستند سرمای این زمستان استخوان 

مرا سوزاند . اندوه این زمستان پر از تنهایی و بیماری یک خواب 

زمستانی می خواست . بخوابی و فصلی دیگر بیدار شوی که یخ ها 

و سنگ های سرد تمام شده باشند . آدم برفی را از لای شال کاموایی 

بیرون نیاوردم گذاشتم بخوابد و تنها باشد در تختی که پر از کتاب و 

مجله های نخوانده ی داستان است .تمام شب کنارم بوده و نمی دانستم . 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۲۱
... دیگری

نظرات  (۱)

این خیلی قشنگ و قوی بود...کلا اون ادم برفیه موجوده خاصیه بین بقیه عروسک ها...انگار گذشته ای داره
پاسخ:
آره خاله جان ! الانم در همون پوزیشن دوباره خوابیده ! لای پتوی صورتی نوزادی دخترک 

بخاری هم زیاد ! آب نمی شه نه آب نمی شه !

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی