ای طبیب جمله علت های ما ...
مرد میانسال خودش را مثل پارچه ای کهنه مچاله کرده بود گوشه ی پله های زیرگذر .
رفتم پولی کنار دستهای لاجان ِ کبود شده از سرمایش بگذارم که دیدم روی کارتش
که مربوط به اداره ی بهداشتی ... درمانی ... چیزی بود نوشته بود من ایدز دارم !
پله ها را پایین رفتم با قوزک پایم که یک هفته است از محل شکسته گی ِ سابقش دوباره
در رفته و توی هیچ آتل و باند و گچی آرام نمی گیر د از درد . پله ها را پایین رفتم
و فکر کردم چه درد هایی را می شود روی کارت شناسایی آدم بنویسند ؟ یاد شعر
قیصر امین پور افتادم : "مردمی که جلد کهنه ی شناسنامه های شان درد می کند "
گاهی حس می کنم جلد من کارت های مردم هم درد می کند . آن هم وقتی با احتیاط
در رفت و آمدهای شان سعی می کنند 500 تومانی های بیشتری را ذخیره کنند .وقتی
می ترسند برای کسی که کارت همراهش نیست کارت بزنند تا سوار اتوبوس ، سوار
مترو شود . 500 تومن هم 500 تومن است . 300 تومن های کرایه ی یک کورس 800
تومنی تاکسی هم 300 تومن است برای خودش . یقه جر می دهند به خاطرش شوفرها و
مسافرها .! هفت و نیم صبح که توی این سگ سرما باید به هر فلاکتی خودت را به ساعت
8 اداره برسانی .
حالا این یکی به خط درشت نوشته من ایدز دارم! لا اقل خیالش راحت است که شاید زودتراز
بقیه می میرد ! لا اقل می داند که چه دردی دارد . من به درد های بی درمان فکر می کنم
چه نفرین بدیست ! اگر خواستی به کسی نفرین کنی بگویی درد بی درمان بگیری حتما یقین
کن که از مرگ بدتر است درد بی درمان . چون مرگ پایان دارد اما درد بی درمان نه !
عشق ، دلتنگی ، تنهایی ، از خودی ضربه خوردن ، نامردی دیدن از یاران نارفیق ،
فراموش شدن ، تا پول داری رفیقتم عاشق بند کیفتم ! قضاوت شدن و...اینها از اقسام درد
بی درمانند !
حالم خوش نیست و همه ی درد های بی درمان را دارم انگار . قوزک شکسته ی پا هم
که قوز بالای قوز شده است . مهم نیست هیچی برایم مهم نیست دیگر . تمام راه به زنی
نگاه می کردم که به بچه اش می گفت اگر کاپشنت را از روی شیشه ی بین آقایان
و بانوان در مترو برنداری پلیس می آید تو را می برد ! چرا درد و هول عظیمی را به
جان بچه که با چشم های گرد نگاهش می کرد می انداخت ؟ چرا همه چیز را دردناک از
کودکی به ما تحویل می دهند ؟ سر کردن با واهمه ها به بی درمانها بدل می شود .
بی درمان های ماندگار .