"تو خوب و خوب تری از هر آنچه من دارم "
يكشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۶:۰۲ ب.ظ
دخترکم چه خوب است که شب ها می آیی سرت را روی سینه ام می گذاری و می گویی : برایم
قصه بگو . من برایت قصه ی همه کس را می گویم الا خودم . آیا روزی که همه ی قصه ها را برایت
گفتم و از من خواستی قصه ی خودم را بگویم برایت می توانم بگویم ؟ می توانم سرم را روی شانه ات
بگذارم و محرمم باشی ؟ می توانم به تو بگویم از روزگارم ؟ آیا عمرم به جوانی و رعنایی ات خواهد رسید ؟
آیا مرا از شعرهایم پیدا می کنی یا از قصه هایم ؟ آیا مرا از ضربان های قلیم می شناسی در شب هایی
که دیر به صبح می رسند ؟ آیا می شود با من به سینما بیایی و من در کافه ای کوچک برایت از جوانی ام
بگویم ؟ از روزهایی که به هر جان کندنی بود کنارت ماندم تا مثل همین گلهای بهاری شاداب بمانی و زیبا.
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است ....
۹۴/۱۲/۱۶