من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

بایگانی

" ... وین سوخته را محرم اسرار نهان باش "

جمعه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۰۹ ق.ظ



دوستی  دارم که دختر  بچه ی سه ساله ی  یکی از نزدیکانش دچار سوختگی

شده است . بعد درست زمانی که از بیمارستان مرخص شد و در وضعیت جسمی

سختی به سر می برد و جای همه ی سوخته گی هایش را به زحمت به هم چسبانده

بودند در سانحه ای دیگر از ارتفاعی پرت شد و ساعتی را در همان حال بی که

کسی پیدایش کند باقی ماند و دوباره به بیمارستان منتقل شد و اینبار شکسته گی

به سراغ استخوان هایش آمد یعنی درست همان جاها که قبلا سوخته بود از هم دریده

شد ! هفته هاست به آن بچه فکر می کنم به شوکی که از این ماجراها به او وارد

شده است . می فهمم اش چون جای همه ی سوخته گی های جانم به شدت دچار

شکسته گی شده است . پرسیدم حتما خیلی بی تابی می کند گفت نه ! ساکت و

مظلوم شده است . امروز یکی دیگر از استخوان های باقی مانده ام شکسته .

ساکت شده ام  وشاید مظلوم ! مظلوم نه به معنای مصطلحش . ظلم بالا دستی هایم

را نمی پذیرم اما درحال حاضر باید هنوز سکوت کنم و " بنشینم و صبر پیش گیرم " بقول آن بزرگ .

صبر عنصری ست که باید کشفشش کنید تا بدانید که دقیقا چه ماهیتی دارد . این صبرِ ساکت

که درون من نفس می کشد چهره ای عجیب دارد . پذیرش ستم را روا نمی داند اما اعتقادهای

عمیق تری دارد که وقتش را به خاطر جنگیدن با ظلم های تکراری تلف نمی کند . خون را که از

روی دلم کنار می زنم ، دلتنگی را که بر می دارم و غبار از صورت لاغرش پاک می کنم به چیزی 

می رسم قیمتی و درست مثل کسی که در چاهی عمیق که نوری حامی اش نیست به نفت

می رسد شعفی گنگ در احوال قلبم رخ می دهد . درخودم از زیر خروارها خون و خاک و اندوه به

نفت می رسم ! به سرمایه ای در نیستی . سرمایه ای که قرار نیست خرج خودم کنمش . 

این سرمایه ای ست که به همه ی ذره ذره ی هستی من و هستی دیگرانی که در مواجه با منند

می رسد و چراغ هایی را روشن می کند که در آن می توانم به وضوح صورت بی خوابی کشیده ام

را با رگه هایی ملایم از صبر ببینم .

 با این همه مدتهاست حتی وقتی که جفنگ می گویم تا ملت بخندند

 در واقع  همچنان ساکت هستم . صدای سکوت من موج رادیویی نیست که با چرخاندن صدباره ی

یک پیچ پیدا شود . صدایم را که گم می کنم مثل پروانه  دور تنهایی می چرخم و به

چیزهای زیای فکر می کنم که جایشان توی فکر نیست !

خدا را شکر می کنم که رئیس هیچ کس نیستم !خدا را شکر می کنم که نمی توانم حتی

نسبت به دشمنم بی انصاف باشم و اگر در گذشته هم از دستش در رفته و خوبی مختصری

کرده آن را هم می بینم .خدا را شکر می کنم که مهربان ِعزیزی امشب آمد و مرا از سرگردانی

در خیابان های شلوغ دم عید که جایی برای یک زن سرگردان ندارند با احتیاط و مهر به خانه

رساند . او می دانست باید این حجم شکستنی را با احتیاط حمل کند. به او گفتم خوبی تو برای 

منمسئولیت ایجاد می کند من نمی توانم بر اساس قرادادهایی که با دلم بسته ام به تو آنچنان که

مستحقش هستی خوبی کنم در ازای خوبی هات . اما او گفت من از تو هیچ نمی خواهم . اگر تاریک

 نبود اگر شرمنده اش نبودم اگر طاقت به خاطر سپردن نگاهش را داشتم حتما در چشمهایش نگاه 

می کردم تا پس از مدتها کسی را ببینم که می تواند بی دروغ بگوید هیچ چیز از من نمی خواهد از 

منی که دیگر چیزیهم برای بخشیدن ندارم و خوبی ممتد او نگرانم می کند خوبی  ناگهانی بعضی ها

 نگرانم می کند بس که از اوجها و بعد فرودهای احمقانه پر از بی اعتمادی شده ام . . خدا را شکر 

می کنمکه هنوز می توانم خدا را شکر کنم آن هم به خاطر چیزهایی که به من داده... نداده . تنها به خاطر

 چیزهایی که از من گرفته نمی توانم بگویم غمگین نیستم . اگر نبودم اینها را نمی نوشتم . 

اینطوری نمی نوشتم ....



موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۱۲/۲۱
... دیگری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی