من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

بایگانی

بی خوابی های شبانه دارند کار دستم می دهند . محو شدن بخش های بیشتری از

حافظه و تشدید  افسردگی های این بهار که مثل چمن های پارکی که ساختمان

محل کارم در آن واقع شده به شدت خیس و پلاسیده است و همراه بنفشه های زرد

با بی سلیقه گی همین طور رها شده و فرو رفته در گل و لای و رد کفش ها ست .

نیستی که زیبایی های بهار را به من یاد آوری کنی ... نیستم که با شادمانی های

بهارانه زندگی را دنبال خودم بکشم . حس می کنم خالی و بی هویت شده ام غریبه تر از هر

وقتی با خودم . امروز در روزنامه خواندم مرحله ی بی تفاوتی و بی اعتنایی در

این احوال خطرناک است اما بقول مکس در انیمیشن " مری و مکس " وقتی

دیدن جز خودم برای هیچ کسی خطری ندارم آزادم کردن  ! حالا از سنگین ترین

قیدهای زندگی ام آزاد شده ام به زور سرنوشت و فقط برای خودم خطر دارم !

ظهر دخترکم در سالن با صدای بلند کارتون تماشا می کرد هر چه صدایش کردم

که کم کند صدا را نمی شنید با عصبانیت رفتم سراغش اما دیدم خوابش برده

و هر دو گوشت کوب فلزی و چوبی را از کابینت در آورده و گذاشته دو طرف

قلک بزرگ سفالی اش . معلوم بود پر از وسوسه ی شکستن و رسیدن به عیدی ها و

پول توجیبی ها بوده . اما تردید داشته انگار ... بشکنم ؟نشکنم ؟ و بعد در همان

حالت به خواب رفته . تلویزیون را خفه کردم . رفتم کنار قلک نشستم که نجات یافته

بود به معجزت خواب سر ظهر یک بچه ی کلاس اولی . سرمایه ی دخترم

دست نخورده باقی مانده بود . گوشت کوب ها را در زاویه دور دست کابینت پنهان

کردم  و قلک را گوشه ای گذاشتم . وقتی بیدار شد رفت سر درس و مشقش و

وسوسه ی شکستن به کلی فراموشش شده بود چون قلک در تیررس نگاهش نبود

و گوشت کوب ها سر به نیست شده بودند . از ظهر ناخوش احوالی ام بیشتر

شده با دیدن این صحنه  مدام فکر می کنم اگر خوابی بی وقت سراغم

آمده بود اگر کسی گوشت کوب ها را ! از دسترسم خارج کرده بود آیا حالا

هنوز سرمایه داری بودم که برای خودم وهمه بی خطر بودم ؟ آیا وقتی هر ثانیه

دست و بالم به شکسته شکسته های قلبم خراشیده می شود چه کسی را دارم

که مادری کند برایم ؟

لطفا اگر کسی را در حال سرمایه باخته گی های مهم می بینید همه ی اجسام

کوبنده را از دسترسش خارج کنید ! سخت است بعدها بدانی برای خودت خطرناکی

و برای بقیه مثل کرم خاکی  ِ بی حرکت وبی دست وپا بی خطری بعد از کوبش ها .



                        

 

پانوشت : شعر تیتر از "بابا فغانی شیرزای " ست .

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۱/۱۶
... دیگری

نظرات  (۱)

من نیستم که برات مادری کنم... برای زخمات ...
خیلی تنهاییم عاطفه
و منم الان دقیقققا امشب قبل خوندن پستت
داشتم فک میکردم
به همیین مضمون که
کاش یکی گوشتکوبا رو برداشته بود
کاش
کاش
پاسخ:
عزیزم همین که فراموشم نکردی هنوز، مثل عطوفت مادری تسکین دهنده است . 
اگه اینجا بودی که نعمت روزانه بود حضورت .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی