من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

بایگانی

هنوز جای تو در جان زندگی سبز است

يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۰۳ ب.ظ


 

اطراف محل کارم قدیمی ترین بازار شهر است در ورودی یکی از سراچه هایش پیرمرد کفاشی روی زمین

 می نشست و دم و دستگاه واکس و پینه دوزی اش به راه بود . صبح ها که با عجله از کنارش رد می شدم

 داشت صبحانه می خورد و ظهرها وقتی برمی گشتم در قابلمه ی کوچک استیل ناهار مختصرش را. سه سال

هر روز بدون استثناء این صحنه را دیده بودم  تا دیروز  که عکسش را در یک پرینت سیاه و سفید با همان روبان

مشکی معروف ! به جای خودش دیدم . روی عکسش نوشته بود بزرگ خاندان .... و آدرس مسجدی را داده بودند

از توی عکس داشت همان طوری به مردم نگاه می کرد که وقتی زنده بود ... با خودم فکر کردم مرگ تا

سی چهل قدمی  من و این کاسب ها آمده است و ما هم چنان با قابلمه های کوچک استیلمان سر کار می رویم .

و عکس های مان بی روبان است .  امروز فکر می کردم وقتی از کنار سراچه بگذرم جای خالی پیرمرد است

و عکسش با چشم های غمگین . اما دیدم که پیرمرد دیگری با همان دست های سیاه و روغنی نشسته و دارد

تند تند کفشی را بخیه می کند . لاغرتر بود و موهای سپیدتری داشت . عکس را کنده بود از بالای سرش .

موقعیت مکانی اش را درست انتخاب کرده بود . دقیقا جایی نشسته بود که مردم مثل من عادت کرده بودند

به دیدن میز چرکمرد پر از کفش و دمپایی هایی برای منتظر نشستن کنج پیاده رو . در حافظه ی مردم

این است که این گوشه یک واکسی می نشیند حالا اینکه او چه کسی باشد فرقی ندارد . مشتری ها می آیند

و می روند عکس هم که فقط یک روز آن بالا مانده بود .  دارم فکر می کنم خیلی وقت ها کسانی جای ما

نشسته اند عکس ما را از در و دیوار جمع کرده اند و ما از یاد رفته ایم . همین من چطور قبل از این که بمیرم

دیدم کسانی آمدند و جایم را به آسانی تصاحب کردند . مشکل از ناپایداری فضای حضور نیست مشکل از

کسانی ست که وقتی هستی جای تو را زیر نظر گرفته اند منتظرند تا درست همان جایی بنشینند که تو 

می نشستی و الا به این زودی از کجا سر و کله شان پیدا می شود ؟ قلبم مچاله شده است از درد و دیدن این

 نشانه ها ، فکرکردن به این بی رحمی های دنیا ، از دست دادن جایی که در قلب عزیزانم داشتم غمگین ترم 

می کند .

دلم می خواهد دیگر کسی نشانی ام را در زمین هیچ قلبی نداند . از این قانون وحشی بقا می ترسم از آدم هایی

که عادت به گرفتن جای دیگران دارند و متحمل کمترین زحمتی برای پیدا کردن جایی مربوط به خودشان

نمی شوند می ترسم و نفرت انگیزتر از آنان کسی را نمی شناسم .


                                    

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۱۶
... دیگری

نظرات  (۱)

عاطفه عاطفه عاطفه ....
می خوانمت و همیشه در برابر اینهمه نکته سنجی،‌این نگاه جامعه شناسانه هوشمند با کلماتی که فقط تو می توانی اینگونه کنار هم بچنیشان مبهوت می شوم....

همیشه فکر می کنم به صبا و بچه های مرکزی که از غنیمت حضور تو بهره می برند
اما تو می توانی و باید به بیشتر از اینها سهم بدهی
تو نیاز خیلی ها هستی
باید بیشتر از این باشی
پاسخ:
هزار سختی اگر بر من آید آسان است / که دوستی و ارادت هزار چندان است 

ممنونم عزیز 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی