من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

بایگانی

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن...

يكشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۱۶ ق.ظ



قطار تابستان خیلی زود تو را برد

و انگار دنیا را 

زمستانی پر از برف تسخیر کرد

از کره زمین بیرون نرفتی

پس چرا 

زمین ناگهان خالی شد ؟

حالا ستاره هایی که شب ها فرو می افتند

نقش و نگارهای منند 

بر چمن آسمان ها 

ستاره ها ستاره نیستند 

نگاه های حسرت آمیز منند

بر چهره ی تو هر کجا که باشی

جدایی چنان بین ما فاصله انداخت

که انگار تو چیزی نبودی 

جز خیالی در افق های دور 

جدایی به گمان خود بین ما فاصله انداخت

اما تو که یک نفر بودی

بسیار شدی و

در قلب من ماندی


(نبی خزری / جمهوری آذربایجان )


                                          



موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۵/۰۳
... دیگری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی