من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

بایگانی

ایزدی ها سه نفرند ...

دوشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۱۹ ق.ظ


دکتر گفت گوش میانی تان مسدود شده از عفونت . گفت باید بشوریدش . تمام هفته به درد گوش شدید و سردرد و صورت درد ! گذشت و هی روغن گلیسیرین چکاندم در حفره ای که مسدود شدنش اجازه ی شنیدن را می گیرد از آدم . نگران نشنیدن  نبودم . این روزها چیزی برای شنیدن در اطرافم نبود . آخرین صدای خوبی که شنیدم صدای دریا بود یاد آور صدای او با آن رگه های خراشیده ی اول صبح . بعد از آن هم باز شهر بود و همین صداهای همیشگی ، تکراری ها ، گوش خراش ها ، صداهایی که دلم می خواهد به بعضی شان شلیک کنم . خوب بود که واضح نمی شنیدم اما باید از درد خلاص می شدم . رفتم پیش ایزدی ها تا کمکم کنند چون متخصص ها وقت نمی دادند . ایزدی ها سه نفرند ! با قدهای بلند شانه های زیادی پهن و روی هم رفته دو دختر و یک پسر هیکل مند هستند که یک سال است درمانگاه آن طرف خیابان را افتتاح کرده اند . معلوم است خواهر و برادرند اما همدیگر را با یک جبروت و رسمیتی خانم و آقای ایزدی صدا می زنند که خاص است و هر چه بگردی در آن نشانه ای از آشنایی قبلی نیست . یکی شان با کمترین سرعت ممکن بعد از چهار بار خانم ایزدی خانم ایزدی صدا زدن منشی که خود یک ایزدی ست ! از اتاق های مجاور وارد سالن شد و و سایل شستشو را به اتاقی کوچک با دکوری عجیب برد . دکتر مردی کوچک با موهای سفید است که ایزدی ها را پسرم و دخترم صدا می کند با تاکید روی حرف میم . سرم را که خم می کند توی ظرف استیل نمی توانم درست از روی سینه اش فامیلی اش را بخوانم اولش الف است اما مطمئنم ایزدی نیست.از خوب کار نکردن دستگاه شستشو نگران است و هی می پرسد خانم دردتان بیشتر نشد ؟ ایزدی ها به خودشان می افتند وکمک می کنند به هم ، دستگاه را راه می اندازند . دکتر عذر خواهی می کند من لبخند می زنم و ایزدی ها لبخند می زنند کوتاه و جدی . کمک می کنند صورتم را بشویم و خشک کنم. ایزدی ها یک عالمه اطلاعات به مراجعین می دهند به مدل خودشان حتی برای زدن یک آمپول ترفندهایی دارند . مخصوصا به بچه ها که درمانگاه را می گذارند روی سرشان . اخم دارند و خیلی جدیت در کلام . آن دختری که از همه شان درشت تر است مقنعه ای سیاه و کج شده به سر دارد و با آن گونه های تحت فشار حکم آچار فرانسه ی درمانگاه را دارد هی صدایش می کنند و با همان سرعت پایین و شلوار دم پا گشادش که ریش ریش شده از برخورد با کفش های فوتبالی بزرگش وسایل را می برد و می آورد . سرم ها را وصل می کند و نوبت به زن ها  می دهد برای آنکه پیش ماما  بروند . اعتماد به نفس زیاد ایزدی ها از علم شسته و رفته ای که نشان می دهند به همه ی مسائل درمان و دارو دارند نمی آید این را به تجربه فهمیده ام که ایزدی ها خودشان را باور دارند چون شبانه روز دارند کار می کنند ونمی روند با آن قد و وزن توی خانه دراز بکشند و سختشان باشد یا روی شان نشود وسط مردم بچرخند . جدیت را از همین خود باوری دارند و این به نظرم خیلی زیباست . برای من که وجه طنز گونه ی زندگی را هم همیشه  وسط غمگینی هایم می بینم کنار جالب بودن کمدی هایی که در این درمانگاه خلق می شود این جدیت در برخورد با مراجعین و توجیهات ایزدی ها برای کارهای شان خرابی های بعضی وسائلشان یا تکمیل نبودن کادر و نظیف نبودن راهروهای شان که خانم پیر باکلاسی به آنها تذکر داد و رفت جالب تر است . به نظرم ایزدی ها می توانند سال های سال کار کنند و شکست نخورند آن ها خودشان را باور دارند و دارند تلاش می کنند یاد بگیرند و تجربه کنند و به روی خودشان نیاورند که ظاهری متفاوت و عملکردی متفاوت دارند . بلاخره موفق می شوند .این از خانه نشینی و یاس برای دو دختری که سن ازدواج معمولشان رد شده و حالشان خوب است عالی ست . برای پسری که آیتم های جذابیت ظاهری اش برای دخترهای قرتی کم است فوق العاده است .آدم باید حال خوب داشته باشد تا بتواند زندگی را ادامه بدهد . آدم باید خودش را در همان حد و اندازه ای که هست باور کند و قبول داشته باشد تا مستعد رشد بیشتر شود . این روزها به شدت دنبال ایزدی ِ درونم می گردم .


                                           

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۲۲
... دیگری

نظرات  (۱)


عالی می نویسی...
پستهات قابلیت یه کتاب خوب شدن داره... حداقل اینجور پستات. من که قشنگ توو اونجا قرار گرفتم... اگه فقط بخش ادبیات تعلیمیایی ش کمتر بود و میذاشتی براتیگانی تر میشد من بیشتر می پسندیدم... 
مرررررررررسی که هستی و زنده ای...
مرسی که دو روز مونده به تولدم دیدمت! و بغل اخر اخرمون رو برداشتم به عنوان هدیه م! بس که خوب بود. 
حالا چرااااا توو کامنت می نویسم اینا رو؟ و نه توی اس؟ 
چون خب الان حسش امد... (بقول خودت: آمد.   نه اومد)
پاسخ:


قربانت لطف تو همیشگیه مثل جاری بودن آب ، وزیدن نسیم و هر چیزی که در طبیعت سیر می کنه و هست . 

نفهمیدم کجاهاش به نظرت تعلیمیه چون من هدف تعلیمی ندارم اینجا و ناخودآگاه به این سمت رفته اگر این طوری حس می کنی 

یک سری چیزای اجتماعی ، فرهنگی همیشه برام دغدغه است از حل نشدن هایی که راحت می شه حل بشه مسئله ،

 خیلی ناراحت می شم.

بابت به جا نیاوردن مراسم تولد که قضا شد شرمنده ام . سفر و شلوغی ، زمان و مکانم و حواسم  رو تکون داده بود .

نوشتن توی کامنت بهتره . من از اس ام اس دل خوشی ندارم و معمولا به جاش زنگ می زنم . تایپ کردن با اون موبایل مفلوک هم یک

بخش سخت ماجراست . تازه این جا هم به خاطر بی نام و نشونی بودنم و بودنش رفت و آمدای متفرقه نداره . خواننده های چراغ خاموششم

مهربونن و بی آزار ، یک  وقتایی لطف می کنن و کامنت می ذارن اغلب هم خصوصی . بنابراین نامحرم نداریم اینجا و من راحت 

می نویسم .دغدغه های اون وبلاگای شعر دوست و دشمن  خوان  هم دست بر داشتن از سرم .

آمد هم از اومد قشنگ تره ، خاصه اگر هیچ وقت نیامد نشه ...

ممنون که هستی و می خوانی 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی