من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

بایگانی

دور ریختن

دوشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۲۸ ق.ظ


 

دو هفته است به جان خانه افتاده ام ... چون اول خانه با اثاث زیاده از حدش به جان من افتاده بود . با لباس های بی جا و مکان از شدت تنگی کمدها ، با بالش های اضافه که با هر تکان کوچکی از دل  جا رختخوابی بیرون می ریختند . با خرده ریزهای دیوانه کننده ی دخترک که درهر زاویه ای پنهان می کند، انواع مروارید های از رشته جدا شده ، مدادهای ته جویده شده ! ماشین هایی به اندازه ی یک بند انگشت ، نت های کاغذی و پلاستیکی موسیقی ، سی دی های عصر یخ بندان ، رابینسون کروزوئه ، باب اسفنجی ، آهوی ماه پیشونی و...

هر سال دو نوبت شروع می کنم به دورریختن . یکی قبل از آمدن بهار ، یکی اواخر تابستان .دور ریختن شبیه یک یورش است بر علیه همه چیز و همه کس . چون هر کاغذی که دور ریخته می شود بخشی ست از خاطره ای که دیگر نباید بماند .هر فنجان و لیوانی که دور ریخته می شود اعصاب جا ظرفی را به هم ریخته است . قاشق ها و شربت خوری ها و نمکدان های کهنه و شیشه های بی در شده ی مربا هم از این قاعده مستثنی نیستند . کیسه های بزرگ دست می گیرم و شروع می کنم به جمع کردن برای  دور ریختن . هر لباس قابل استفاده ای که دیگر اندازه ام نیست  ولی نو مانده یا اصلا پشیمان شده ام از خریدنش را برای کسی که بتواند آن را بپوشد کنار می گذارم و باقی شلوارهای دخترک با زانوهای سوراخ ، جوراب های پاشنه انداخته ، زیر پیراهنی های خسته را دور می ریزم و اصلا نمی خواهم تبدیلشان کنم به دستمال یا هر چیز دیگری غیر از آنچه بوده اند . معتقدم هر چیزی که به آستانه ی دور ریخته گی نزدیک می شود اگر تبدیل به چیز دیگری شود آنقدرها که فکر می کنیم نمی تواند مفید واقع شود آن هم در دراز مدت . پیراهنی که دمکش می شود ، بلوزی که دستگیره، یک جوری توی ذوق خودش و آدم می زند چون از سر بی نقشی نقش دیگری را می پذیردکه ربطی به ماهیتش ندارد . نمی نویسم که درباره دورریختنی ها گفته باشم ، می نویسم تا باور کنم که وقتش رسیده بعضی از روابط معدود باقی مانده را هم مثل همین چیزهایی که در کیسه کردم و سر راه گذاشتم باید در کیسه ی بزرگ فراموشی بریزم و سر راه بگذارم .این آدمی که با تفکر جنسی و احمقانه خودش را از مرتبه ی آشنایی به دشمن کمر بسته ی اداری تبدیل می کند را باید در کیسه بگذارم و سر راه . آن دوستی که رفیق نیمه ی راه شده و مکرر در کلامش  فاتحه می خواند به همه ی گذشته و با هم بودن ها ، آن هم به خاطر اینکه مدعی جهان بینی تازه ای شده است و می خواهد برود  دنبال آرزوهایی جفنگ که می داند در مریخ هم امکان برآورده شدنشان نیست را هم باید در کیسه ی  جداگانه ای سر راه بگذارم . آنقدر درش را محکم گره بزنم که دیگر به زندگی هیچ بنده ی خدایی پا نگذارد چون آدمی که حق ناشناس و دائما متوقع و طلبکار باشد ، فقط ملال بخشنده به هر فضا و قلبی ست. دوستی که پایان نامه ی کسی را برایش قرض کرده ای و کارش که راه افتاده رفته تلفن را جواب نمی دهد ، پیام را محل نمی دهد ، نامه را جواب نمی دهد و امانت نداری اش ، بد قولی اش تو را شرمنده ی قرض دهنده کرده و در جواب تلفن هایش چیزی نداری جز اینکه بگویی شرمنده ، این طوری نبود بخدا و او تاکید کند مگر دوستت نبود ؟ آه ! او را باید با همه ی علاقه ای که صرفش کرده ای بگذاری توی کیسه و پرتش کنی به دورها هر چند قلبت درد بگیرد و سختت باشد. 

دور ریختن ریه های خانه را اندکی سبک کرده . از محتویات بالش ها و تشکچه هایم برای نو عروس ها خیریه ی مسجد رختخواب نو درست می کنند با روکش های تازه ، حالم بهتر شد و قتی تمام پنج شنبه را دور ریختم ، جمعه مهمان آمد ، آمادگی اش را نداشتم ، خسته بودم اما گذشت . اگر دستبردی هم به کتابخانه بزنم ،  خاطرکتابخانه را سبک کنم  موکت زیر میز تحریر را بیرون بکشم و دور بریزم ، دیگر خیالم جمع می شود .آن وقت می توانم مستعد در آغوش کشدن پاییز باشم با اندوهان جا گیرش با شعرهایی که خواهم گفت در تختی که به زودی می خرمش آن هم بعداز دور انداختن این تخت بزرگ قدیمی کهنه شده .

 

                       

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۲۹
... دیگری

نظرات  (۱)

۰۱ مهر ۹۵ ، ۰۱:۵۰ زهرا رجایی

شووووووووووووووت باید کرد بعضیا رو!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی