من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

بایگانی

«دگر نمی روم آنجا که آشنام تویی ...»

چهارشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۳۹ ق.ظ


انگار دست مهربانش را گذاشته زیر سرم می گوید : بخواب عزیزکم بخواب و از هیچ چیز نترس . انگار صورتش اولین صورتی ست که هر صبح قبل از طلوع آفتاب می بینم .انگار صورتش آخرین صورتی ست که هر شب قبل از آنکه چشم هایم را ببندم هنوز هست و هیچ جایی نرفته.در پرده های اشک تو را یافتم در تنهایی مفرطی که کم مانده بود به تنهایی خدا نزدیک شود ! مگر از تو تنهاتر هست ؟ مگر از تو تنها تر بوده ؟ نوشته بودم خدا گنجشک غمگینی ست در ایوان ....خدا  تنهایی من بود پیش از تو ... و نتوانسته بودم بیت بعدی اش را بنویسم چون همه ی حرفم را یکباره گفته بودم . چون بالاتر از تنهایی حرفی بلد نبودم بزنم . حالا در روزهایی که گذشته مثل خون پیش چشمم را گرفته تو پرده های اشک را کنار می زنی و می خواهی لبخندی را ببینی که واقعیت دارد یا نه اتفاق افتاده .بی جان و بی رمق است اما اتفاق افتاده . دیشب بالای کوهی ایستادم و نخ بادبادک قرمزم را آنقدر از دور دستم باز کردم که کم مانده بود برود .فکر کن اگر رهایش کرده بودم می توانست تا تو بیاید بی آنکه لای شاخه ها گیر کند .بی آنکه از سیم های برق بترسد حتی از خود باد که گاهی رفیق نیمه ی راه می شود و با سر زمین می زندش . دیشب و شب های زیادی ست که دست تو رحمت بی دریغش را با من درمیان می گذارد .من تو را تنها با خودم  در میان می گذارم چرا که دیگر آموخته ام دیگران نباید دستشان را در چشمه ات فرو برند هر دستی دلپاک نیست هر نگاهی بی بخل نیست من به تلخی آموخته ام که قلب آدمیزاد گاهی سلولی ست که تنها کسی اجازه دارد برایت آب بیاورد و کاغذی برای نوشتن که با تو هم بند است مثل توست و می داند اینجا امن ترین جای جهان است .بیرون خبری نیست الا عصیان .بیرون خبری نیست الا تکرار زشتی ها و نامردادی ها . داخل بیا و در را پشت سرت ببند .من دیگر جایی نمی روم .هیچ کجا نمی روم . آنکه رهایش کردم او بود نه بادبادکم که تازه خانه ی واقعی اش را پیدا کرده و می خواهد گوشواره هایش را به تو بدهد تا صورتش که از گرد راه رسیده را در چشمه ی با سخاوت سینه ات بشوید .از من عکسی بگیر و ده سال بعد اگر زنده بودم نشانم بده .بگو این روزی بود که صورتت را شستی و غبار از پلک هایت ریخت.

« خوشا منی که تو آغاز می کنی از من »
                                              
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۲/۰۶
... دیگری

نظرات  (۲)

خواندمت
چندبار
پاسخ:
سپاس فراوان
احساس داشته های خوب،خیلی کمتر از همونا نیست...
که در هر صورت لایق بهترین داشته هایی،چون از اعماق قلبت محبتُ به همه چشوندی
با آرزوی بهترینهاوقشنگترینها برای تو
پاسخ:
منم برات آرزوی اتفاق های خوب و خوشبختی عمیق دارم .دلم تنگ شده بود برات .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی