من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

بایگانی

"رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت ... "

دوشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۱:۱۱ ب.ظ


غروب بود داشتم به راه خودم می رفتم .پیاده رو شلوغ بود .آنقدر کج خلق و بی حوصله و غمگین و بی تفاوت بودم  که حتی به مردی که هشت صبح دستش را گذاشته بود روی لبهایش و بوسه ای فرستاده بود از آن طرف خیابان اخم نکرده بودم و زیر لب هم ناسزا نگفته بودم !به ماشینی که رد شده بود و کلی آب باران گل آلود شده را پاشیده بود به لباسم نگاه نکرده بودم . فقط به زحمت توانسته بودم کارهایم را انجام بدهم و برای رسیدن به قراری کاری تقلا کنم . غروب بود داشتم به راه خودم می رفتم چشمم به این منظره ی تلخ افتاد و قلبم فشرده شد از درد و به خودم گفتم لعنتی ! بس کن !رها کن خودت را : دو تا مرد جوان بوتیک دار داشتند از ماشینی مانتوهای جدید زنانه که برای شان رسیده بود را بیرون می آوردند .یکی شان سیگاری دریک دستش بود و آن یکی دستش بی ملاحظه مانتوی خاکستری را بغل گرفته بود به نحوی که گوشه هایش و قسمتی از کمربندش به زمین می خورد و خاکی می شد و پک های جانانه به سیگارش می زد آن یکی مرد اما انگاز زنی زیبا را بغل گرفته بود نه یک مانتوی بی جان را .چقدر حالت دست هایش در خاطرم مانده باید شعرش کرد .دستش را انداخته بود زیر کمرش و با احتیاط قدم بر می داشت. آن یکی که داشت سیگارش را می کشید متوجه نگاهم شد به همان اندازه که دیگرنمی خواهم دست های تو را ببینم به همان اندازه که دلم می خواهد بتوانم ظرف این دو سه روز باقی مانده، خاطره ی انگشت های همیشه داغ تو را  از گودی ِ سِر شده ی کمرم باز کنم و بلند شوم از روی زانوهات، بیرون بیایم از عطر چوب باران خورده ی آغوشت که روزی زندگی ام بود ،با اخم نگاهش کردم کاش می توانستم آن سیلی که باید روزی به تو بزنم را به او بزنم تا به خودش بیاید ! فرقی با تو نداشت . به قد و بالای تو بود و کم سن و سال تر از تو  ،به بوگارتی تو سیگار نمی کشید اما مثل تو داشت بی ملاحظه گی می کرد . دیدی چکارکردی ؟ دیدی من رفتم و نفهمیدی هنوز ؟ چطور می توانی این غیر ممکن ترین احتمالی که میتوانستی درباره ام فرض کنی را باور کنی ؟ خودم چطور می توانم باورکنم ?

منتظرم نباش .فقط سیگارت را بکش و به آن یکی دست تنهایت عمیق و صادقانه تر  نگاه کن و بگو  یعنی کجا ممکن است رفته باشد؟ این سوالی ست که رسیدن به پاسخش شاید بتواند روزی از تو یک عاشق تمام عیار بسازد که حال دنیا را خوب کند و مرا در گورخوشحال . روزی که از آدم ها بخواهی عکس های دو نفره مان را پیدا کنند از زیر سنگ . 

"یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد ! "


                        

                              

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۲/۲۵
... دیگری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی