من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

بایگانی

از ماه ها شهریورت را دوست دارم...

شنبه, ۳ تیر ۱۳۹۶، ۰۱:۱۶ ب.ظ

دوازده سیزده سال بیشتر سابقه ی کار اداری داشته باشی و  راه و چاه تقویم را بلد نباشی . البته شاید فرقی هم نکند ،بلد باشی هم تو این کاره نیستی . بروی قبل از اینکه بقیه اعلام مرخصی کنند تقویم را بچلانی که چند روز را جوری پشت سر هم ردیف کنی که تعطیلات آخر هفته با عیدها و عزاداری ها و مرخصی های تشویقی و امثالهمت به هم وصل شوند .بیندازی بروی و فکر نکنی همکارم هم می توانست برود . مرخصی حق است اما حقی که می شود در گرفتنش اندکی ملاحظه ی دیگران را هم داشت . جوری نروی که بقیه نتوانند بروند و مجبور باشند بمانند چون شما حالا حالاها بر نمی گردی . من در جایی خوش آوازه کار می کنم سر و کارم با بچه ها و نوجوان هاست سر و کارم با کتاب و هنر و ادبیات است اما فهمیده ام که اداره اداره است . اداره های ایرانی همین است که هست . همه به فکر ارتقا و رفاه خودشانند نه مجموعه نه صرفا رشد آنها که با مجموعه مرتبطند . مثلا فکر می کنید در اداره ی ما چند نفر واقعا به فکر رشد همه جانبه ی بچه ها هستند، نه فقط آموختن یک سری مهارت به آنها ؟. گزارش نویسان قهارند همکارانم هر چه بیشتر بنویسند یا بسازند و بتراشند موفق تر دیده می شوند .موفق تر ارزشیابی سالانه می شوند . من با دوازه سیزده سال قاطی اداری ها بودن روحم اداری نشده . نه بلدم پرینت ریز حقوقم را بگیرم و پیگیر باشم نه حتی یک اس ام اس ناقابل را فعال کرده ام که بدانم چقدر پول می آید و کی پول دیرتر واریز می شود . نگران و محاسبه گر جدی پول ها و تقویم ها نبوده ام . زمان را گم می کنم .جبر زمان را می شناسم می دانم اگر مجال بیابد حاکم روح و جسم و خرد آدم می شود . ملاحظه ی همکاران مسن تر و بیمار ، ملاحظه ی شهرستانی های دور از خانواده را می کنم با همه ی زرنگ بازی های شان که با تقویم های رومیزی هماهنگ پیش می روند با تعطیلی ها با بین التعطیلین ها ! اما آن ها یادشان می رود می شود تعارف کنند یا واضح تر سوال کنند شما نمی خواهی جایی بروی ؟ آخر یک مدیر وقتی به خودش و اینها مرخصی می دهد طبیعی ست که اگر بگویی بگوید شرمنده همیشه قبل از شما اینها اعلام می کنند .مدیر فکر می کند دوست توست اما تو احساس دوستی نمی کنی با کسی . چطور دوستی هستیم وقتی یادمان نمی ماند سوال کنیم پس فلانی چه ؟ برنامه ی او را هم بپرسیم .من سیصد سال دیگر هم بگذرد نمی فهمم باید از کی تقویم را نگاه کنم .فایده ندارد هر وقت نگاه کنم عده ای قبل از من کاغذهای شان را امضا کرده اند فقط اخرین لحظات بیرون می آورند از کشوهای ذهن و میزشان که بقیه آچمز بمانند . بقیه که می گویم زیاد نیستند .بقیه منم که خب مشکل خودم است بروم من هم از حقم استفاده کنم .من هم بروم کارشناس تقویم شوم .

خدایا تو می دانی تقویم جیبی من پراست از اسم دانش آموزانم از ثبت حضورهاشان از سر فصل هایی که درس داده ام .از گل هایی که در روزهای خاطره کشیده ام و از نقاشی قطره اشک هایی که کنار روزهای تنهایی و غم کشیده ام و از نقش آن قلب کوچک قرمز درست کنار روز تولد آن ها که هنوز دوستشان دارم .من آدم این زندگی نیستم .خودم می دانم .وقتی نه بلد باشی مجیز بگویی نه بلد باشی گزارش خلق کنی نه بلد باشی تقویم را از اول فروردین مثل یک کتاب مهم مطالعه کنی همین می شود که هست . ناراحتی ام از خودم است از اینکه هنوز مجبورم جایی باشم که دارم به خاطر بچه ها تحملش می کنم و به خاطر نیاز احمقانه ی مالی که هنوز نمی شود ندیده اش بگیرم چون واقعا لازمش دارم برای کارهایی مثل درس و  زبان و چاپ کتاب و خرید  احتمالی ماشین و پرداختن به دلخوشی های دخترک و رفتن به سفرهایی لازم  و ...

از لوح های تقدیر از ساعت های اضافه کار از دستگاه های جدید ثبت حضور که برای پنج دقیقه اش غیبت رد می کنند اگر حواست نباشد از همه ی این ها بیزارم . من آدم این زندگی نیستم و یک روزی از همه ی اداره ها می روم از شغل ها و عنوان های کوچک . از آنچه آن من ِ شاعر آن من ملاحظه گر دیگران حتی آنها که ملاحظه ام  نمی کنند را رنج می دهد و فرسایش می دهد . نمی توانم دائم به فکر انتفاع خودم ارتقاء خودم باشم .نمی توانم خودم را پیگیری کنم که اگر کجا با چه کسی دست بدهم پیش پای چه کسی بلند شوم به چه کسی فدای شما قربان شما بگویم دیگر کاری به کارم ندارد . من یک کارمند معمولی ام  که اگر تار مویم دیده شود اگر پَر قبایم به پَر قبای کسی گیر کند به قول اداری ها زیر آبم خواهد خورد . کما اینکه قبلا هم بارها خورده و یک بار جدی تر  اگر یادتان باشد . می روم سر کلاسم حاضر شوم . برای این پسرهای نوجوان چه کتابی بخوانم ؟ در کدام کتاب نوشته اگر اداری شدی هم یادت نرود انسان مهربان و با ملاحظه ای باش ؟ تو بر زمان چیره شو نگذار زمان تو را محدود کند .نگذار دغدغه هایت فقط خودت و خانواده ی خودت و استراحت و لذت خودت باشد . وقتی شادتر باش که بدانی دیگرانی هم که در مدار تو هستند از آرامش و شادمانی دور نیستند .


                                                

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۴/۰۳
... دیگری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی