من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

بایگانی

دلتنگی برای حرفه ای ها

يكشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۵۹ ب.ظ


 امروز سر کار با کارورزهای از زیر  ِ کار در رو بحثم شد . سه تا دخترک امروزی از این شلخته ها که یک ساعت هر کاری را طول می دهند و بعد با سمبَل کاری سعی می کنند به خاطر نفع خودشان نمره ی خودشان کاری را تحویل بدهند . بی که بخواهم صدایم رفت بالا . کم پیش می آید صدایم را روی کسی بلند کنم .متنفرم از این کار . مجبور شدم . زیر بار نمی رفتند و هی پشت سرم پیغام و پسغام می فرستادند که فلانی به ما کار گفته انجام ندادیم حالا مگر چه شده و فلان و بهمان . یکی شان صبح رد  شد و وانمود کرد من را ندیده و بی سلام رفت توی اتاق آن طرفی دو تای دیگر هم به همکاری که خیلی وقت می گذارد برای بحث های خاله زنکی گفته بودند به فلانی بگو که چرا حالا از ما کار قبول نمی کند و اینها . همکار مدافع خاله زنک ها آمد پیش من به نقل قول .اول به خودش گفتم چرا در این مسئله خودت را وارد می کنی که بین من و آن هاست . جا خورد .یک ساعت قبل با هم چای خورده بودیم . مسئله ی کارم  چه از آن راضی باشم چه نه برای من جدی ست .این را برایش واضح گفتم . خوشم نمی آید به واسطه ی چند آدم بی مسئولیت و سمبل کار ِدیگر مثل الان طرحهایی که می خواستم اجرا کنم  نیمه کاره بماند . چهار شنبه مدیر عامل از تهران می آید .همه ی کارهای من به خاطر بی تعهدی این سه نفر مانده روی زمین .خودم  همه ی بخش هایش را انجام می دادم تا حالا تمام شده بود .کما اینکه دیروز بخش زیادی از آن را دست تنها انجام دادم . یکی دو کار دیگر باقی مانده مدیر صبح توی تعارف با بازرس کارورزها نمره شان را داد و کلی حرص خوردم . مطمئنم امثال اینها با هزار آشنا و روشنایی که پیدا می کنند خودشان را در جایی خوب مشغول به کار می کنند .اصلا شاید روزی هم با هم همکار شدیم ! امروز بیشتر از هر وقتی فهمیدم چیزی که صدای من را در کار بالا می برد این است که کسی دورم بزند و فکر کند نمی فهمم و بعد هم برود دست پیش بگیرد شروع کند پشت سرم حرف زدن . به آن ها گفتم این طرز کار کردن نیست .این رزومه ی خوبی نیست برای شما .به من بود نه نمره تان را کامل می دادم نه جایی معرفی تان می کردم بعد از این برای کمک . گفتم کارهای تان الکی و سمبل کاری ست . یکی شان میخ توی چشمم نگاه کرد و گفت مطمئنید ؟ گفتم بله ! اینقدر محکم و با ناراحتی گفتم که ساکت شد . کیف هاشان را برداشتند گفتند  پس شما بگویی بمان می مانیم کمکت کنیم و گرنه برویم که امتحان داریم . گفتم احتیاجی به کمک شما ندارم . یکی شان گفت پس چطوری می خواهید کامل کنید کار را ؟ گفتم آن مشکل من است دیگر . شاید لحنم مودبانه نبود ولی کلافه شده بودم . از بی قیدی های کاری بدم می آید .از این که کارت را روی دوش دیگری بیندازی و فکر کنی او نمی فهمد و مجبور می شود در نهایت خودش انجام بدهد . همکارم هم دماغش را سربالا گرفت و رفت پی کارش و گفت ببخشید فکر نمی کردم این همه ناراحت بشوی . فهمیده از دست زیر کار در رویی های خودش هم خسته ام و منظورم به او هم هست .گفت کلاس بعدی را من می گذارم شما برو چای بخور .  عزیزم به قول تو اخمو شدم . اما یک اخموی واقعی . که با صدای بلند گفت وقتی مسئله ای دارید با خودم حرف بزنید نه پشت سرم .درست کار کنید هر جا که رفتید . دل بسوزانید لا اقل برای زحمت های خودتان . یاد خودم افتادم در سال هایی که جوان تر بودم . نوزده ساله بودم که در دفتر مجله ای معتبر و اسم و رسم دار استخدام شدم دو سه سال  بعد به خاطر یکی دو همکار سمبل کار و سردبیر بیلان ساز ،خودم استعفا دادم آن هم زمانی  که همه برای استخدام شدن سر و دست می شکستند .استعفا دادم مدیر اجرایی حقوقم را داد و لوح تقدیر فرستاد و گفت اشتباه کردم و اشتباه نکردم . یک هفته بعد در روزنامه جدی تر مشغول به کار شدم. هیچ وقت کسی من را برای کار جایی معرفی نکرد . الان قدر دعوت شدن به همکاری به واسطه ی کار خودم را از با واسطه به جایی رفتن می دانم .ادعایی ندارم فقط برای هر چیزی که در حد و اندازه ی خودم هستم زحمت کشیدم و دریغ نداشتم .حالا می فهمم اگر کلی آدم های مهم و اسم و رسم دار اعتماد می کردند کاری را به من می سپردند یعنی چه . حالا می فهمم کم سن و سال بودم اما آنچه به من سپرده می شد حتی اگر برای مسئول آن کار چیزی جز یک بیلان اداری یا فرهنگی نبود برای من مهم بود . من کامل انجامش می دادم و سر وقتی که قولش را داده بودم .یادم نمی آید کاری از توانم بیرون بوده باشد و قبولش کرده باشم . دلم نمی خواهد به خاطر پول یا مطرح شدن کاری کنم . دلم می خواهد کاری که می کنم با کمترین کاستی ها انجام شود . خاطره های زیادی ازاین یک بند کار کردن ها برای افتتاح نمایشگاه های مهم برای جشنواره ها برای مجری برنامه بودن ها دارم . شاید کارهای خودم را دیر و زود انجام بدهم ولی به کار مردم حساسیت دارم . بالای پشت بام روابط عمومی آستان قدس شب شلوغ ولادت امام رضا تا نزدیکی صبح ایستادم و خبرهایم را تنظیم کردم و بولتن های مختلف اماده شد . مواظب درست بودن تک تک  ویرگول ها و نقطه ها بودم .وزیر می آمد نمایشگاه شعر را ببیند صبح جمعه رفته بودم سراغ چاپ کاری روی برگه های بزرگ گراف که چاپخانه تعلل کرده بود .دبیر جشنواره می گفت خانم ولش کنید نرسید هم نرسید اصل این است که ما برگزار کردیم . آقای دکتر از بزرگان ادبی و مدیران اجرایی مطرح شهر است رابطه ای دوستانه داشتیم اما مثل همین امروز ناراحت شدم گفتم  دکتر دوستان را فرستادید ناهار من نمی فهمم چطور این همه خونسرد بر خورد می کنید . من دیگر آخرین بار است که برای کار شما می آیم شما می خواهید مثل رئیس جمهورتان ( آن وقت احمدی نژاد ) هیاتی و شلخته کار کنید من نمی توانم از من ساخته نیست . بعدها هر وقت من را می دید پیش همه می گفت : ایشان به ما گفته هیاتی .یک بار  گفتم فکر می کنید هی این را بگویید من حرفم را پس می گیرم ؟  خندید و گفت شوخی می کنم .اما شوخی نمی کرد . بهش برخورده بود . گفتم شما دوست خوب ، شاعر خوب و تاج سر ما اما مدیریت اجرایی تان هیاتی ست قبول کنید . خلاصه که حالم حسابی گرفته شده توی این گرما . دلم برای آدم های حرفه ای تنگ شده .  دلم برای خبرنگارهای کاردرستی مثل آقای وحدت عماد  تنگ شده ،برای شب شعر گردانی های استاد ذبیح الله صاحبکارِ خدا بیامرز، برای تدریس خلاق و هوشمندانه ی دکتر احمد رضا وطن پور ، علم و تبحر دکتر حمید رضا آقامحمدیان ،برای  چیره دستی ها و استادی های دکتر رضا اشرف زاده ،برای مدیریت شیک و به روز هادی مظفری ، برای کلاس داری های الهام دهقان و نظم بی نظیرش ،برای تَر و فرز کار کردن های خواهران هنرمند ِ  علی اکبری ، برای خلاقیت های دوست داشتنی  عیلمردان ، برای با سلیقه گی های هانیه سلامی راد، برای خوش فکری ها و مدیریت همه جانبه ی مریم حسینیان ،برای بی دریغ و دلسوزانه کار کردن های محبوبه بزم آرا . برای با آرامش کار کردن های نرگس برهمند دلتنگم و برای خسته گی ناپذیری ها و اراده ی محکم یوسف علیخانی . سر و کله زدن با سمبل کارها انرژی ام را گرفته . دلم کارهای حرفه ای می خواهد . دلم به آدم های تازه با فکرهایی که برق می زنند نیازمند است . می ترسم کنار سمبل کارها تبدیل به یک آدم الکی کار و وموازی کار اداری شوم که چشم به حقوق پایان ماهش دارد و بس . 



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۵/۰۸
... دیگری

نظرات  (۲)



من خودم ازین سمبل کارام! لذا حرفی نمیتونم داشته باشم برا این پست😄
پاسخ:

فکر نمی کنم راست بگی در این فقره
جالبی. خیلی
پاسخ:
ممنونم از شما

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی