من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

بایگانی

مادام تقی پور

يكشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۰۱ ب.ظ



با قد بلند و کفشهای تحت هر شرایطی تمیز ، با قدمهای شمرده و مصمم ، با پوست براق و ابروهای تحت هر شرایطی مرتب و اصلاح شده ، با بوی لباس های  اتو شده و خوش بُرِش ِ دست دوز ِ خودش ، با چشم های با نفوذ و نگاه های قوی و خوش رنگش من «مادام تقی پور »را این طور می بینم دو روز در هفته . و خوشحالم .بسی خوشحالم از دیدنش . امروز فکر کردم او مثل زنی ست متعلق به فیلم های کلاسیک اروپایی . اگر مقنعه و کلا حجاب اسلامی اش را ندیده بگیرم(که بدون حجاب هم او را در مزونش دیده ام  بسیار ساده و برازنده و موقر) می توانم راحت تر پیش خودم مادام خطابش کنم و شاید این را به خودش هم گفتم هر وقت توانستم بر رودربایستی ام غلبه کنم. مادام  اهل خراسان خودمان است ! بزرگ شده ی یکی از شهرستان های کوچک اطراف . معلم سفالگری ست و انگشتهای باریک و کشیده اش علاوه بر شیک ترین دوخت و دوزها ماهرانه سفالگری می کنند . مادام زنی فوق العاده است . اما من به زنیّتش کار ندارم. انچه من را شیفته ی دقیق شدن در کارها و رفتارش می کند وجه انسانی اوست . اصولا دنیا برای من خیلی جایی زنانه مردانه نیست . اگر چه هست و به شدت هست و خودم هم از این خط کشی ها و زنانه مردانه تفکیک شدن ها رنج برده ام و بارها آسیب دیده ام  ولی من در درجه ی اول به وجه انسان بودن که عامل مشترک در مناسبات و ارتباطات است نگاه می کنم تا جنسیت افراد . فلذا ! کلی آشنای خردسال ، کودک ، نوجوان ، پیر، جوان ، مجرد ، متاهل در گروه مردان و زنان دارم . هنرمندها ، دکترها ، شعرا،  کم توان های جسمی ، مذهبی ها ، غیر مذهبی ها ، الکی خوش ها ، سخت گیرها ، بازاری ها ، کاسب ها  و... خلاصه کوهی از آدم می شناسم که از یک دریچه به قلبم و عواطفم وارد می شوند . هرگز دهلیزهای قلبم را به زنانه و مردانه تقسیم نکرده ام حمام که نیست یا مسجد و صد جای دیگر که بهتر از من می دانید ! داشتم می گفتم من به زنیّت مادام تقی پور کار ندارم .از نظر من او انسانی ست که موفق است به شدت موفق است و ادای موفقیت و کیف کردن از زندگی را در نمی آورد . واقعا از رضایتمندی و مسرتی شیرین در زندگی اش برخوردار است که با کمی معاشرت می توان این را فهمید . این ها به این بر نمی گردد که او از قدرت های زنانه اش خوب استفاده کرده .او اگر مرد هم آفریده می شد همین طور بود و من درباره ی موسیو تقی پور می نوشتم اینجا . او از توانایی های بالقوه ی خودش آگاه شده ،در مقاطع مختلف درست انتخاب کرده و توانسته فرزندی خوب باشد اگر چه شش برادر دارد و خواهر ندارد و می شده لوس و بی معنی بار بیاید چنانکه بقول خودش مادرش خیلی تلاش کرده از او عزیز دردانه بسازد و موفق نشده .  توانسته همسری خوب باشد چون با بهترین گزینه ی ازدواجش ازدواج کرده و همسر  مرد خوبی از فامیل مادری اش شده . توانسته مادری خوب باشد چون درک روشنی از مادر شدن دارد و به موقع مادرشده با آمادگی کامل ذهنی و روحی . توانسته خیاطی زبر دست شود چون بهترین انتخاب برای  استفاده از علاقه و مهارتش این هنر بوده .  صاحب مزونی زیباست با آدمهایی که برایش کار می کنند . چند هفته پیش دامادی برادرم بود سر دوختن لباسم برای آن مجلس بیشتر و بهتر دیدمش . لطف دارد به من .امروز موضوعی سر کار پیش آمد  او بی که از این حرف ها و حس های من بداند و در تعارف من باشد گفت شما را  خودساخته می بینم و قوی و آفرین و .... . راستش اعتراف می کنم که ته دلم پروانه ای خوشحال چرخید . نه به خاطر اینکه کسی داشت از من تعریف می کرد . نه ! این تعریف را کسی کرد که توی ذهن من درجه یک است . حالا او نمی داند من چقدر ضعف و نقطه ضعف دارم چقدر بی خودی و با خودی ! شکننده ام ، چقدر حفره دارم در اعمال و انتخاب ها و شخصیتم . چه اشتباه های جبران ناپذیری کرده ام چقدر خیلی چیزها را هدر داده ام و کار ِ نکرده دارم . لابد می گویید خب  تو هم نمی دانی او چه حفره هایی ممکن است داشته باشد . خب من می دانم که هر آدمی نقایصی دارد . حتما او هم از این قاعده مستثنی نیست اما همین که از حد معمولی دیگران  ِ هم سن و سال خودش ( چهل و چند ساله ) درشرایط و امکانات تقریبا مشابه چند سر و گردن  بالاتر ایستاده به نظرم بسیار زیبا و قابل تحسین است . چقدر دلم می خواهد از این طور آدمی چیزی یاد بگیرم .من استعداد خیاطی و سفالگری ندارم . مخصوصا خیاطی را . راستش من نمی توانم مثل او امیدوار و مصمم باشم نمی توانم از کیفیت زندگی ام لذت ببرم . چون اصلا مسئله ی لذت برای من حلاجی نشد ه.  نمی توانم از همسری ام محظوظ باشم چون (شما که غریبه نیستید ) هرگز زناشویی موفقی نداشتم چون انتخاب درستی نداشتم و چون دیگر کاری از دستم بر نمی آمده که برای نجات زندگی خودم و البته طرف مقابلم نکرده باشم . اما از اینکه می بینم کسی در اطراف من اینگونه با لذت زندگی می کند و این لذت را با اطرافیان تقسیم می کند و  ناخودآگاه به زبان می آوردش حتی به وقت خوردن یک دمنوش ساده و  یا یک پیاده روی عصرانه و ... خوشم می آید . او زندگی را زیبا می بیند و بد ِ زندگی را نمی گوید و غُر نمی زند من در پوست خودم نمی گنجم وسط همه ی غمگینی هایم  وقت ِکیفور تعریف کردن او .مادام فکر نمی کند کسی او را چشم می زند و سعادتش را .مادام فکر نمی کند خوشحالی هایش را فقط برای خودش پس انداز کند . دز مزونش منتظرم بود .نمی دانید آنجا چقدر همه چیز از روی سلیقه و ساده و آراسته بود و برق می زد حتی نوری که از پنجره داخل می آمد به اندازه بود .با احترام و اجازه روسری ام را برداشت اندازه هایم را با آرامش و دقیق گرفت و چند روز بعد لباسم را سر ساعتی که گفت آماده کرد و فرستاد در منزل . بی عیب ترین  و راحت ترین لباس مهمانی  بود که تا به حال داشتم . در آن لباس احساس خسته گی و تجمّل بیهوده نکردم . زن ها توی عروسی گفتند این لباس به تو می آید . من به مادام فکر کردم . بیشتر از لباس این سلیقه ی او بود که به من می آمد و با حجم شادی من در مراسم ازدواج کوچکترین برادرم تناسب داشت . او اندازه ی شادی ها را دقیق می داند . حتی می داند من کم حوصله تر و کج خلق تر از آنم که دامنم خیلی زیاد روی زمین کشیده شود پس پیام داده بود که دامن را کمی کوتاه تر از وقت پُرو دوخته ام حس می کنم اینطوری بیشتر دوست دارید . یک ساعت پیش من را با ماشینش تا نزدیکی های مقصدم رساند . دورشد و  رفت در حالیکه من او را  بیرون آمده از یک نقاشی با کلاه پردار و دامن بلند در عصری تابستانی تصور می کردم .    


                                                                               


                                            

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۵/۱۵
... دیگری

نظرات  (۲)

خیلی از اشنایی با مادام خوشحالم
پاسخ:

دیگری هم از آشنایی با شما   ...
ممنون که سر زدید .

حس خوبی دارم ازینکه با کسی که اینجور می نویسه دوستم. ولو در حد یه سلام علیک هنوز روودروایسی دار اگه بودیم. 



بد ِ زندگی را نمی گوید. دوس داشتم این جمله رو بخورم
پاسخ:
بنده هم  متقابلا از اینکه با سرکار دوستم مثل گردوی سبز دلم محکمه
ممنون عزیزم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی