وقتی تو نباشی پیاده روی خیابان ها به چه درد می خورند ؟
هر فصل سال یک نفر را به ما ندادی، ندادی خدا جان ! بهارها که آدم ها توی هم به بهانه ی عید مبارکی وول می خورند و هفته ها فکر می کنند سال نو شده است خودشان نو شده اند از در و دیوار طبیعت بالا می رویم و تنهایی زیاد جولان نمی دهد . تابستان که آدم دچار گرما و لهیدگی و سستی و کلافه گی ست و اصلا به شر خودش می ماند و کمتر حوصله ی بودن با یک نفر را دارد مگر شهریور که خب اصلا حسابش جداست .شهریور به گمانم اشتباهی اسمش به تابستان گره خورده .نه تابستان است و نه پاییز بلکه فصلی ست مستقل برای خودش . هواها و رنگها و بوها و یارهای خودش را دارد . زمستان هم که اصلا باید تنها بود . مثل درختها به خواب زمستانی سپرد همه چیز را .اما ای خداوند! ای عالیجناب ! مرحمت کن یک نفر را مخصوص پاییز بر ما نازل کن . فرشته نباشد که با خطاکاری ما کنار نمی آید و دائما در رهبانیت بودن کار ما نیست . آدمیزاد باشد .ا
به ما وقتی به هلاکت رسیده ایم ازانتظارش تلفن کند ، بشود دستش را گرفت رفت یک گوشه نشست . یک فیلم دیدن و پیاده برگشتن، یک چای خوردن و یک نخ سیگار کشیدن و کمی حرف زدن و نگریستن که از دم و دستگاه تو چیزی کم نمی کند .می کند ؟ نه فکر نمی کنم . پاییزها باید یکی باشد که هیچ کس را جز ما نداشته باشد . لطفا از تولید غصه های جانبی و از سر دلتنگی برای ما به دست عزیزان مان که یک ایل آدم در بساطشان هست که باید از خودشان سهمی به آن ها بدهند و برای ما با اینکه دلشان می خواهد وقت ندارند خودداری بفرما . خودخواهانه نیست باور کن تقاضایی صادقانه توام با عاجزانه است . یکی باشد که ما لا اقل همین یک فصل همه کس او باشیم . آخر او همه کس ماست .جانان ماست. آمین .