زن، طبیعت است
سه شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۵۷ ب.ظ
طبیعت اهل تحمل است . گاهی فکر می کنم بیشتر زن ها به تحملی که طبیعت دارد نزدیکند . طبیعت صداهای بلند را می شنود ؛ صدای رعد و برق درختهایش را می لرزاند اما تحمل می کند . بعضی زن ها در خانه ی پدری صدایی روی شان بلند شده یا در خانه ی همسر رعد و برق می شنوند و تحمل می کنند . بعضی ها از یار، از جان و جانان دل شکنی های عاشقانه می شنوند شکوفه های شان از نگرانی و دلهره ای مقدس می ریزد اما تحمل می کنند مثل درختهای تگرگ زده که به زیبایی شان دستبرد زده می شود، خم می شود شاخه های شان و باز هم پرنده ها را از خودشان دور نمی کنند . گیسوی شان رودی ست که گاه به تخته سنگ ها می رسد، می شکند و آبشار می شود تحمل می کنند و ادامه می دهند به راهی که می روند . دل رود به ماهی ها خوش است دل زن به بچه ها . طبیعت گاه مضطرب و دردناک است و پر تشویش به خود می پیچد مثل زن در روزهای سخت قاعدگی روزهایی که بی رمق است ،همه چیز را تحمل می کند و نیازمند مهر دیدن و در آغوش گرفته شدن است نه اینکه از او دوری کنند . چطور سنگی را از کمر ساقه ای در باغچه بر می داریم و نوازشش می کنیم زن نیز شایسته ی این نوازش است در این چنین روزهایی. چطور روی بنفشه ها را با نایلون های ضخیم می پوشانیم که سرما را تحمل کنند می شود روی شانه هاو پاهای سرد شده ی زنی که خون زیادی را از دست داده است پتویی انداخت ، کنارش نشست و هیزمی در آتشدان خانه انداخت .زنی که مثل آهویی رها در طبیعت آبستن می شود ، بسیار تحمل می کند و به دنیا می آورد .و گاه هست که طبیعت بی تحمل می شود، سیل راه می اندازد ، زمین را می لرزاند ، خشکسالی به بار می آورد ، زن نیز چنین می شود . در برابر آفتی که به مزرعه ی آفتابگردانش می زند کم تحمل می شود . در برابر سیلاب ِ بی رحمِ جمله های تلخ ،بی دفاع می شود و سقف امید روی سرش خراب می شود . زن بی تحمل که می شود طبیعتی ست که معترض است به او گوش کنید از شکار قانونی و غیر قانونی پرندگان و خرگوش های شادمانش از شکار پلنگ های غرورش از شکار گوزن های دلبری اش اعتراض دارد گوش کنید . طبیعت ،مادر است . زن ،مادر است مادر می شود .قدر مادر را بیشتر بدانیم . قدر سرچشمه های زاینده و فزاینده را .
...و من نیز این روزها دردناک و کم تحمل شده ام تو گویی ابر بهارم که سه روز پشت سر هم و متصل می بارد تو گویی درخت قهر کرده ی انارم . سرما به ثمرم زده و طعمم عوض شده است .بویم دلکش نیست . کاش چوبی بگذارند زیر بغل های تنه ی خسته ام تنه ی شکسته ام شاید کمرم صاف شود خمیده نباشد شاخه هایم. کاش مرا به درخت پرتقال تو پیوند بزنند تو پرتقال خونی باش من انار خوشبختی که باز هم تحمل می کند و سازگار است .
۹۶/۰۷/۱۸