من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

بایگانی

سانسوریسم وحشیانه !

شنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ۰۴:۱۳ ب.ظ


از سینما که بیرون آمدم دلم سوخت . اما نه فقط برای سمیرای فیلم "خانه ی دختر "و برای اغلب دختران سرزمینم که برای حفظ بکارت جسمانی شان از آب و آتش های بسیاری گذشته و می گذرند که دلم سوخت برای مثله شدن فیلمی که به حاشیه ی پر رنگ تر از متن تبدیل شد با تحمل سه سال توقیف و بعد تن دادن به سانسور .فیلم نامه نویس از تابوی بکارت نوشته اما به فیلم نامه در روز روشن تعدی شده است !فیلم ساز فیلمش را ساخته اما نهایتا اجازه داده به او تعدی کنند تا سرمایه گذار بیشتر از این خسارت نبیند ! فیلم نامه نویس و کارگردان هر دو بکارت ایده شان را از دست داده اند به بهای بازگشت سرمایه ! اما سرمایه چیست ؟ آیاسرمایه ی دختر فیلم عشقی ست که نامزدش بعد از مرگ و قربانی شدن او به شکلی عمیق به آن می رسد و به سنگ تراش می گوید: لطفا روی سنگش بنویس " دوشیزه " ، ننویس مرحومه ؟ آیا سرمایه ی فیلم نامه نویس جسارتش بوده درباره ی حرف زدن از موضوعی که وجود دارد و دیگران خودشان را به دردسر طرح کردنش نمی اندازند ؟ آیا سرمایه ، بودجه ی سرمایه گذار بوده است که سه سال راکد مانده و حالا میلیاردی فروخته است ؟ خانه ی دختر اکران شد با همان تصویرهای نصفه و نیمه و گنگ و خواست بگوید هنوز در خانواده ها کنکاش در خصوص دوشیزه گی دختران در آستانه ی ازدواج وجود دارد هنوز دختران برای دریافت گواهی سلامت ! تحقیر می شوند و گاه تا مرگ می روند و همه ی جسم و جان شان را از دست می دهند و شانه های شان زیر بار این سوال بی شرمانه خرد می شود . راه های بسیاری وجود دارد برای شناخت و اعتماد و اطمینان از شریک زندگی . برای دانستن از زندگی خصوصی او قبل از ما . منصور ( داماد)یک شب مانده به عروسی به سمیرا می گفت : یک چیزهایی رو به من نگو .اگه پرسیدم جواب نده .یک کرمی می ره توی مغزم . ادای آدم بی غیرتا رو در می یارم اما به هم می ریزم .به من نگو . اما به سمیرا نگفت مادر سنتی و خاله و خواهرش چه خوابی برای اودیده اند . بدون هماهنگی قرار است او را کجا ببرند . من دلم سوخت . فکر می کنم تحمل سانسور مثل همین نگاه جامعه به دخترانی که بکارتشان را به دلایل مختلف از دست داده اند یا مورد تردید واقع می شوند سخت است . ای کاش فیلم ساز از ایده اش بیشتر حمایت می کرد . فیلم بالاخره روزی دیده می شد .یا اگر دیده نمی شد همه می فهمیدند فیلمی بااین موضوع متفاوت پای حرف و عقیده اش ایستاده است . دلم سوخت وهم چنان برای متولیان سینما متاسفم . مردم پدرآن دسته از شبکه های ماهواره ای آنچنانی را پدر تماشای فیلم های اروتیک را در آورده اند آن وقت هنوز می ترسند بر پرده ی سینما نشان بدهند که ما در عصر جدید هنوز زن را جنس دوم حساب می کنیم!هنوز در خانواده ها ظلم تعدی نزدیکان به دختران وجود دارد . مفهومی که سایه اش بر سر این فیلم همسنگینی می کند. هرگزکسی از پسران ما گواهی و نامه ی پزشک نمی خواهد که قبل از ازدواج و. تعهد با زنی ، زنانی خوابیده اند یا نه ؟

منصور توی فیلم یک شب مانده به عروسی از سمیرا پرسید: یعنی هیچ نامحرمی تا حالا دستش بهت نخورده ؟ سمیرا چه دلنشین می خندید .سمیرا چقدر زیبا و شریف بود وقتی در جا نپرسید تو چی ؟ 

بعضی دخترها برای شان مهم است که آقا از این به بعد فقط من را دوست داشته باشد مغزشان درد می گیرد اگر درگیر این فکر شوند کهجسم آقاراغیر ازمنهم کسی دیده است یا نه؟.مادرها همیشه نگران این موضوعند از کودکی به دختران خود سفارش می کنند مواظب خودت باش .آنها را از حادثه ها و رابطه ها می ترسانند .اگر اتفاقی بیفتد آبرویت، آبروی مان می رود .شاید برای همین است دخترها ازدواج که می کنند از این هراس که بیرون می روند زنانه و رها می شوند انگار تازه مالک بدن خودشان شده اند . پیرزن های سنتی هم چنان می گویند  آن ها مردند دیگه مرد با زن فرق می کنه . برای زن عیبه . برای زن عیب است چون این دست خرده گی معلوم می شود اما ظاهرا برای مرد این امتیاز وجود دارد که بدنش چیزی از او فاش نمی کند پس عیب نیست و مردند و مرد در جامعه ی ما از این منظر مساوی ست با این جمله : هر کار دلت خواست انجام بده تو مرد هستی ! دلم سوخت ! آنقدر که به بکارت جسم فکر می کنیم به بکارت روح فکر نمی کنیم . آیا کسی هست نشانه های نداشتن بکارت روحی آدم ها را در گواهی ها درج کند ؟ آیا آدم ها یادشان می مانند بکارت روح چند نفر را از بین برده اند ؟ آیا باید اجاه بدهیم سانسورمان کنند چون از حمله به شرافت و شان زن حرف می زنیم در مملکتی که داعیه ی احترام به شان زن مسلمان دارد ؟ 

یاد سال 90 افتادم . وقتی  که چندماه پله های ارشاد را بالا و پائین رفتم تا برای کتابم مجوز بگیرم .ناشر پنج شعرم را داد دستم گفت این ها را عوض کن بیت هاشان را این ها اصلاحیه می خورند . تازه نشرم را از پلمب بعد از نمایشگاه کتاب در آورده ام وحوصله ی دردسر ندارم ..شعر روی جلد را هم سر خود عوض کرده بود . کلمه ی دوستت دارم داشت و کلمه ی بوسه و کلمه ی آغوش ! آقای مسئول اداره ی ارشاد هم طرح روی جلد را داد دستم و گفت عوضش کن . گفتم نمی شود .گفت کمرنگش کن .گفتم نمی شود .گفت چاپ نمی شود این طوری پولتان هدر می رود . پولم داشت هدر می رفت . عمرم قبلا هدر رفته بود . آن پنج شعر و خیلی از شعرهای دیگرم را هیچ وقت اصلاح نکردم سانسور نکردم نقطه چین نگذاشتم مثل بعضی دوستان . چاپشان نکردم . هنوز هستند . گاهی روزنامه چی ها زنگ می زنند فلان  بیت را برداریم؟ شعرت را می خواهیم چاپ کنیم گفتیم اجازه بگیریم .می گویم :ممنون چاپ نکنید . و برایم مهم نیست اسمم کم تر دیده شود . آن سال طرح روی جلد را هم کمرنگ نکردم .چه چیز سایه ی یک زن را کمرنگ می کردم ؟ حروف تایپوگرافی روی تنش را بیشتر کردم . و ابر موهای نقاشی شده اش را تیره تر کردم و مجوز صادر شد . در کتابم از آن هفتاد و پنج کلمه ی ممنوعه کلمات زیادی هست که به کسی صدمه نزده است . و زن روی جلد شهوت هیچ موجودی را فعال نکرده است . زنی ست اثیری با اندوهی که هنوز برای همه ی زنان تنها و ایستاده در باران ادامه دارد ، چه باکره باشند چه جسمشان را بخشیده باشند ، روحشان را بخشیده باشند .


                      

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۸/۱۳
... دیگری

نظرات  (۱)



فیلمو که ندیده م, اما سانسور وااااقعا بده, خصوصا وقتی ایده اصلی فیلمو نشونه میره. ولی خب ضرر کردن سرمایه گذار  هم راضی نیستم من! مملکتی داریم که هرکس باید کلاه خویشو سفت بگیره متاسفانه! فک نکنم ضرر اونم در بعد اینقد, لازم باشه! 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی