تشکر کتبی از عزیزانم
از خاصیت های تنهایی این است که به اشیاء وابسته می شوی . برای اشیاء و سکوت و همراهی شان احترام قائلم .راستش یک دو تا شعری هم برای شان گفته ام . بعضی های شان خوبی های انسانی دارند و ملموس ،جای آدم های نداشته را نمی گیرند اما فکر کردن به آن ها را آسان تر می کنند . لازم دیدم تشکر کنم ابتدا از تلفن مهربانم، بعد از چراغ مطالعه ی روشنم ، از کامپیوتردلسوزی که می خواهم بخرمش تا شخصی من باشد . از سشوار پر مهرم که کمک می کند کمتر سرما بخورم ، از گل سرهای نوازشگر پارچه ای که یال های آشفته ام را می بافند .از حوله ی گرم و با محبت رب دوشامبرم ، از فلش های با شعور و امانت دارم که سعی خودشان را می کنند ویروسی نشوند ، از کلیدهای چاق و لاغر مختلفم ، از خانم جاسوئیچی که چادر مشکی خال سفید نمدی سرش است . از کتابخانه ی مظلوم و صبورم که وزن فکرهای زیادی را تحمل می کند . از کیف جاجیمی سبک و کوچکم متشکرم که کمک می کند درد شانه و گردنم کم شود و بوی میدان نقش جهان می دهد . از کفش های کتانی دلتنگم متشکرم که با من تا بالای کوه می آیند .من گریه می کنم آن ها سنگ ریزه ها را می غلتانند و وقتی آه می کشند بندهای شان را دوباره گره می زنم تا با هم برگردیم . در معیت اشیاء کوچک و بزرگ .دست می کشم به تاری آینه ی جیبی ، دست می کشم به سکوتش و رد سرمه های ریخته را پاک می کنم از پای چشم هام . از چتر شکیبا و با معرفتممتشکرم ، از فندک غمگین باچهار اسب آشفته یال متشکرم .آخرین شیء با سخاوتی که آتشش را به شب های سرد پائیزی ام می بخشد و چیزهای زیادتری از من می داند .در دامنه بوته ی خاری را آتش می زنیم من به دورها نگاه می کنم او خودش را با دست من خاموش می کند .من که با هندزفری محزونم در کوچه ها گم می شوم . از هندزفری متشکرم اگر نبود چطور صدای خنده ها و نفس های ضبط شده ای را می شنیدم که جانم را آرام می کند ؟ باید باشد تا تاریکی شب را در سوز دو تار تربت جام سحر کنم .متشکرم .