رویای هیچهایک!
جمعه, ۱۹ آبان ۱۳۹۶، ۰۲:۲۷ ب.ظ
یکی دو شب مانده به سفرم در شهریورماه یادداشت های خانم معصومه (مسی )ابوالحسن را دیدم .دخترجوان اهل قلمی که به تایلند سفر کرده بود به شکل هیچهایک( سفر با یک کوله پشتی بدون وسیله نقلیه و استفاده از خودروهای رایگان عبوری هم مسیر برای رسیدن به مقصد) و قصد داشت به لائوس و ویتنام هم سفر کند .او روزانه یادداشت هایش را برای مخاطبانش می گذاشت و من با آنکه ابتدا علاقه ای به دیدن تایلند نداشتم اما از آن جا که نحو سفر و نگارش گزارش گونه ی روزانه ی او برایم جالب بود تا امروز دنبالش کردم . از شهریور تا آبان در سفر بودن آن هم به تنهایی و به آن شکل قطعا کار آسانی نیست . او به گفته ی خودش پولدار نیست مقداری پول با خودش برده و سر راهش کار می کند در مزرعه ها در مراکزی مثل نگه داری سگ ها و جاهای مختلفی کار می کند و در آن مکان ها مستقر می شود و با دستمزدش غذا و سایر چیزها را تهیه می کند و یا از طریق کوچ سرفینگ برای خودش محل اقامت و اسکانی در خانه ی آنها که تقاضای رایگان مهمان شدنش را می پذیرند ، پیدا می کند یا در هاستل هایی با قیمت های مناسب چند روزی می ماند و به راهش ادامه می دهد .سوار تریلی های عبوری وانت ها و ماشین های مختلف می شود و رانندگان مزاحمتی ایجاد نمی کنند .یکی دو شب پیش در مزرعه ی توت فرنگی که در آن کار می کرد خوابیده بود و طبق معمول عکس های زیبایی را از طبیعت به اشتراک گذاشته بود .قبل از آن هم نیمه راه مجبور شده بود شب را در یک پمب بنزین بخوابد عکسش را هم گذاشته بود .این همه امنیت زنانه داشتن در کشوری به آن پر رفت و شدی جالب است .حتی در اعماق طبیعت پر حجم و پر دار و درختش میان کارگرهای مرد کم لباس سیه چرده امنیت هست . یادش افتادم یاد معصومه ابوالحسن دیشب درست وقتی می خواستم از پل هوایی طولانی سر خیابان مان رد شوم طبق معمول و مثل همه ی این چند وقت اخیر از دوچرخه ای ها و عابرانش جرات نکردم .متاسفانه هنوز در شهر مقدس من مردهایی هستند که نمی شود با آن ها در آسانسورها ! در پل های هوایی ، صندلی تاریک عقب تاکسی و ون ها کلا در جاهایی که امکان فرار محدود است تنها بود . با حجاب و کم حجاب باشی هم فرقی ندارد شاید همین که زن هستی برای بعضی ها کافی ست . از وقتی وسط یک عالمه برف و یخ توی کوچه آهسته می آمدم و جعبه ی پیتزا و قوطی شیر دستم بود و یک آقایی رد شد و ساعت پرسید و همان طور که نگاهم به جعبه ها بود گفتم ندارم و بعد به فاصله ی کمی که از دور شدن قدمهایش روی برف گذشت برگشت و من و جعبه ی پیتزا و قوطی شیر را باآن کاپشن خش خشی اش چند ثانیه بغل کرد و زود پا به فرار گذاشت با نزدیک شدن یک ماشین عبوری کلا غلط می کنم در ترددم دقت نکنم .به خانم ابوالحسن فکر کردم که در پمب بنزین در کلبه های در باز مزارع در چادرهای مسافرتی می خوابد .با شلوارک با لباس های آستین ندار ! البته من کاری به مسائل فرهنگی و دینی تایلند و لائوس ندارم کاری به نیروی های امنیتی و پلیس هیچ جا هم ندارم چه ایران چه هر جا .می خواهم بگویم آنجا هم حتما به زنانی تعدی های ریز و درشت شده من دیوار را یک طرفه کاهگل نمی کنم اما بی راه نگفته اند سالی که نکوست از بهارش پیداست. نزدیک سه ماه است که زنی هموطن من بی آشنایی قبلی با کشوری متفاوت در آن سفر می کند و لذت می برد آن وقت آدمی مثل من که نه ترسو هستم و نه سوسول و نه الکی محتاط در حومه ی شهر مقدسم هم آسایش ندارم .دیروز از حاشیه ی باغ های عنبران پیاده تا نرسیده به انتهای جاده رفتم کلی از ماشین ها متلک پراندند بوسه فرستادند حوصله نداشتم عصبی شوم می خواستم با پائیز باغ ها و رنگ و بوها تنها باشم و اجازه ندهم حالم را عوامل مزخرف محیطی خراب کنند . بعد ایستادم و در رستورانی شیک در همان حومه غذا سفارش دادم آقای رستورانی با سبیل آنچنانی و کت آنچنانی پرسید : آقا تشریف نمی یارن ؟ منتظرشان نمی شوید بعد غذا را بیاورند بچه ها؟پر رنگ و قاطع گفتم : کدام آقا؟ سرش را پایین انداخت و تند تند زد روی ماشین حساب و گفت ببخشید جسارت کردم . جسارت کرده از نظر من نه به این خاطر که می خواست بداند آقایی در کار است یا نه بلکه او هم با آن دک و پز امروزی خودش با آن رستوران ژیگولش مثل پیرمردی سنتی و شاید دهاتی موجودیت یک زن را در همراهی اش با یک مرد می بیند .چرا فکر نکرد منتظر خانمی هم می شود باشم .چرا وقتی می روی رستوران و تنهایی وقتی بلیت سینما می گیری وقتی می روی جایی دور مردها دنبال یک مردی می گردند که شاید اصلا وجود نداشته باشد شاید امروز نمی آید شاید نیست که بیاید ؟ اگر نگرانند که هوا تاریک می شود که راه دور و سخت و خلوت است پس چرا وقتی مطمئن می شوند آقا نمی آید ریزتر نگاه می کنند و در نگاهشان امنیت و آن داعیه ی برادری گول زنک نیست ؟ خب مسلم است که من و نیم بیشتر زنان این مملکت هرگز نمی توانیم شبی را تا صبح در مزرعه ی توت فرنگی بخوابیم مگر آن مزرعه در ایران نباشد .اگر یک روز دیدید عکسم را در یک مزرعه به تنهایی و بی حضرت آقایی منتشر کردم بدانید و آگاه باشید که خارج از ایران هستم و دارم از هیچهایک لذت می برم . بعله !
این هم خانم ابوالحسن که سر راهش در جایی از لائوس به یک عروسی برخورد کرده .نوشته بود زوجی که سمت راست می بینید عروس و داماد هستند .خودش را هم که پیرزن لائوسی دارد می بوسد و مهربانی می کند .
عکس بالا را هم معصومه ابوالحسن گرفته از لائوس زیرش هم نوشته:ابرها که در زمین شناور می شوند من آسمان می شوم ،زمین خورشیدی که در من می درخشد .( برای این دختر پر انرژی و قوی آرزوی سفری زیبا و آرام دارم کاش دوست نزدیکم بود و می آمد از تجربه های ریزش و کشفهای قشنگش برایم تعریف می کرد)
۹۶/۰۸/۱۹
از سوی دیگر، خوشبختانه ما هنوز بدترین نیستیم. هستند کشورهایی که در این زمینه بدتر از مایند مثل هند، برزیل، و...