من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

بایگانی

آسمان ِ بالای سرم اما خراب نمی شود

شنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۶، ۰۳:۰۹ ب.ظ


خانه را می روبم ، خانه را می کاوم و بد و بیراه می گویم به اسفند . انگار وسط خانه بمبی منفجر شده .کوچ اشیا و البسه ی قدیمی و سرگردانی اشیا و البسه ی هنوز بی جا و مکان . منتظرم آخرین وظیفه ام که همانا پختن سبزی پلو با ماهی ست را انجام بدهم و بعد بروم سی ِ خودم . با خودم کارها دارم . روی کپه ای از پارچه های نابُر ِ هدیه شده سرم را گذاشتم و برای عزیزی پیام فرستادم که دلتنگم . نصاب های پرده ،کارگرهای حمل کننده ی تیر و تخته های فرسوده به خیریه های مختلف، تعمیرکارها هم چنان می آیند و می روند . رد پاهای مردهای غریبه را از سرامیک ها پاک کردم . رفتم پشت پنجره و از سمت نامعلومی انتظار کشیدم . بعد با غیظ ناخنم را انداختم زیر لایه های ضخیم چسب پهن و پنجره را از زمستان و حبس بیرون آوردم . سوز ریخت روی مچ دستم ، پنجره را به طرف بیرون هل دادم قفل کوچکش باز شد و از کوچه صدای مردی که داشت به زنی پشت تلفن ( سر پول )بد و بیراه می گفت شنیده شد . دو تا گنجشک از روی شاخه ی چنار بی برگ پریدند ،فکر کردم پس کی می خواهد برگ ِ نو کند ؟ هانیه زنگ زد و گفت بیا مجری برنامه ی پردیس کتاب باش مثل سال های قبل ، درخت هم می خواهیم بکاریم مثل سالهای قبل ، من به عبارت سال های قبل فکر کردم و به امسال . امسالی که به هر جان کندنی بود دارد تمام می شود . با خوب ها و بدهایش . با اکثر آدم ها که گرفت و گیری داشتم و داشتند مواجه شدم . با دو سه نفر که سر سنگین بودم سلام و علیک هایی اتفاقی بین مان رخ داد و خب فکر می کنم در این لحظه هر گوشه ی دلم که سنگین است دیگر بخش حسی خودم است که کامل و یا آن طور که باید حل نشده و طرفین مقابل هم از این بیشتر یا نخواسته اند یا استطاعتش را نداشته اند که مرا کاملا از رنجی که در آن گرفتارم کرده اند خلاص کنند . امسال را به کسی نزدیک تر بودم که دل بریده گی های من از زندگی را به امید دوخت و عشق . مرا به یاد خودم انداخت . خودی که پامال اندوه شده بود و لولیدن در شبانه روزهایی که مثل لبه ی چاقویی  کُند می بریدند و آزار می دادند . قول داده ام در سال جدید کتاب هایم را به ناشر برسانم قول داده ام جنازه ی پایان نامه را از وسط همه چیز بردارم . قول داده ام با شعرهایم دوستی کنم . دیشب دوباره برای چندمین بار شاعران مسئول انجمن هایی خواستند که به جلساتشان بروم . مثل همیشه های این چند سال گذشته نگفتم نه ! نمی رسم ، نمی توانم یا ان شالله ِ الکی تحویل شان ندادم . فکر کردم که شاید بشود خودم را در جمع قرار بدهم .  فکر کردم شاید بد نباشد دوستان خوبی از گذشته را دعوت کنم خانه و برای شان سوپ شیر بپزم و سالاد الویه درست کنم و چند جور دسر . به هانیه گفتم بچه ات را عصرهایی که هستم بیار نگه دارم برو به کارهای آخر سالت برس . فکر می کنم شاید وقتش رسیده باشد کمی فقط کمی از لاک انزوایم بیایم بیرون . زیاد نه ! می ترسم و بی اعتمادی ها و خو گرفتنم به تنهایی بیشتر از آن است که بی احتیاطی کنم و رفت و آمدهایی داشته باشم. همین دیشب که دعوت شده بودم خانه ی دوست خوب شاعری از همکاران ، به رسم ادب رفتم اما وقتی رفتم که دیر باشد و آن همه آدم را نبینم باز هم دم در توی پاگرد یکی دو تا از شاعران دهه ی هفتادی را دیدم .یکی شان در همان فرصت کم بی مقدمه احوال کسانی را پرسید که خب من در حال حاضر از آنها جدایم، یکی شان از شغلم پرسید ، یکی شان هم درباره ی اینکه شالم چه خوش رنگ است و این همه سال تکان نخورده ام که هیچ و ماشالله خوشگل تر و جوان تر هم شده ام ! گفت . شش سال بود هم را ندیده بودیم ،چطور من جوان تر شده بودم ؟ چایم را می خوردم صاحب خانه رفته بود لباس عوض کند . با من راحت و خودمانی ست . به این فکر کردم که گاهی مردم حتی شاعرترین شان اول ظاهر آدم را می بینند . چطور ممکن است تکان نخورده باشم وقتی در بد چرخ و فلکی سوار بوده ام ؟ وسط بد گرفت و گیرهایی بودم . از صاحب خانه شنیدم چند تاشان طلاق گرفته اند ، چند تاشان کتاب جدید داده اند ، چند تاشان حالشان خیلی خوب است .  خب من نمی روم توی روی آدم ها بگویم تو تکان خورده ای یا نه . تکان ها را خط های پیشانی آدمها ، بی درخششی نگاه شان نشان می دهد و گلهای روسری نو نمی تواند هیچ غمی را پنهان کند هیچ تکانی را متوقف کند . به تکان ها به تکانه ها فکر می کنم چیزی در قلبم آماس می کند . به نوروز فکر می کنم به روزگاری که دلم می خواهد نو بشود . باید عطرم را عوض کنم باید ادامه بدهم به خاطر چیزهایی که هنوز هست ، دستی که می نویسد : یادت در لحظه لحظه های من جاری ست ، آن یکی عکس را به نیت تو  از ساختمان فرسوده و آسمان بالا سرش گرفتم شاید سال دیگر خرابش کنند . به جای تو کمی نشستم و نگاهش کردم . 

  


                                                      


                                                            


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۱۲/۱۲
... دیگری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی