من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

بایگانی

رنجور عشق به نشود جز به بوی یار ( سعدی )

شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۷، ۰۵:۰۶ ب.ظ


همکارم می گوید : عطر زدی یا اسپری ؟ می گویم : عطر . یقه ی مانتوام را کمی از تنم دور می گیرم و با شیطنت می گویم البته اسپری هم زده ام این زیرها و آن تووها ولی خب فکر نکنم بویش به تو رسیده باشد . می خندد و می گوید : پس خوش به حال هر که به آن بو ها هم رسیده . از ظهر وقتی رد می شوی بوی خوب ملایمی می دهی که آدم را یاد خاطره های خوب می اندازد . سری تکان می دهم  و لبخندی می زنم  اما در واقع دارم فکر می کنم آیا عطر من به تو رسیده است؟ عطر خودم نه بوی اسپری ها و ادکلن ها .آیا عطر من در حافظه ات می ماند یا نه؟ . فکر می کنم کدام بوها تو را یاد من می اندازند ؟ می روم آن  طرف میز  و به همکار که همچنان نگاهم می کند و منتظر ادامه ی حرف است می گویم: ای بابا بله ! امان از بوهای خوب ، بوهای خوب و بعد هم در سکوت چای ارزان قیمت اداری مان را می خوریم که هیچ بویی جز استیل ِ  داغ شده ی کتری نمی دهد . همکارم می رود مُهر بزند اول کتاب های جدید . من شروع می کنم به مرتب کردن روی میز کار و به بوی تو فکر می کنم که حبسش کرده ام توی آن کیف دستی ِ پارچه ای کوچک و بندهای دو طرفش را به هم گره زده ام که ذره ای از آن فرار نکند از یقه ی هفت از آستین های سفید ِ کوتاه ِ نرم که همین امروز صبح ِ اول وقت دیدم هنوز حالت بازوهایت را به خود دارند . با خودم فکر می کنم چند وقت می توانم بویت را حبس کنم اگر بویت  از کیف پارچه ای گریخت از چوب سفید کمد گریخت چطور از دانه های منتشر شده در هوا تمیزت بدهم ؟ در دنیا جنگ است و نا آرامی اخبارها درباره ی گرانی ست و نگرانی . من همه را می فهمم  و برای مردم غمگینم من هم به سهم خودم در بلوای جهان تهدید می شوم اما نمی توانم صبح اول وقت به پیراهنت سرکشی نکنم و با شتاب بندهای دو طرف کیف را به هم گره نزنم مبادا دانه های عطرت را گم کنم . جهان بی بوی تو جای ناامن تری ست برای من . چشم هایم را می بندم و بوی ریحان ، بوی پیتزا ، بوی سیگار ، بوی جگر ، بوی لیمو ، بوی هندوانه ، بوی نیمرو، بوی نان لواش و پنیر ، بوی درخت انار و گردو و انگور بوی ماسک مو بوی اسمالتیس بوی کیک شکلاتی ، بوی شمع ، بوی گریه ، بوی هویج بستنی بوی ملحفه ی سفید آهار دار بوی خمیر دندان ِ آبی ِ کِرِست، بوی بوسه های ممتد ِشکلاتی و نعنایی و دارچینی ، بوی رو بالشتی ِ تازه شسته شده با گلهای بنفش ، بوی چای وسط جاده بوی درخت ها ، بوی نور زیر طاق های کاشکاری بوی زرشک پلوی پر از مغز بادام بوی تُنگ ِ دوغ و کاکوتی و نعنا را در حافظه ام ثبت می کنم طوری که انگار اولین بار است که این بوها را احساس کرده ام . بعد از اینکه از  زندانی کردن و ثبت کردن بوها خاطرم جمع می شود می روم سر وقت ِ پنجره که بوی آفتاب می دهد و نسیم عصرانه ی شهریور بوی دلتنگی های بی پایان ِ معلق در هوا .می خواهم  زودتر بروم خانه و دم غروب عود روشن کنم .مشامم  همیشه محتاج ترین بخش وجودم است چه وقتی آواره ی عطاری هایم چه وقتی شیشه های فراوان ادویه را در کابینت سر و سامان می دهم چه وقتی برای رسیدن به ذره ای از بوی دلخواهم خودم را به آب و آتش می زنم . به راحتی می توان مرا از طریق شامه ام فریفت به راحتی می توان مرا از طریق شامه ام وسوسه کرد به راحتی می توان مرا از طریق شامه ام دچار کرد .


                    



موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۰۶/۱۷
... دیگری

نظرات  (۱)



همییییییشه میخونمت دیوونه جان!
و دوستت دارم!

امضا و قلب و بوسه و ارادت و همممه چی
پاسخ:

به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست

ضمیمه ی دلتنگی بوسه های فراوان است دل و دستت را رفیق جان .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی