من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

بایگانی

حکایت مطالبه ی بیهوده ی رفیق راه و همراه

چهارشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۷، ۰۹:۳۸ ق.ظ


بلاخره آن یکی ساقه ی لوبیا هم در آمد و در عرض سه چهار روز خودش را تا بالای زانوهای آن یکی ساقه رساند .‌ 

...و من چقدر از پیمودن رابطه هایی که همزمان آغاز می شوند اما سهوا در رشد و‌ برگ و بار دادن از هم پیش و پس می افتند رنج برده ام ، رنج می برم ، رنج خواهم برد . از ناتمامی و تعلیق رابطه های بی فرجام که با شدت آغاز می شوند اما تبدیل به عادت به یکنواختی روزمره می شوند لطمه ها خورده ام . ساعتهای متمادی به این فکر کرده ام که آدمها وقتی تو را از آن خود می کنند وقتی دیگر دغدغه ی نبودن و از دست دادنت را ندارند وقتی از میزان دلبسته گی ات آگاه می شوند و خاطرشان جمع می شود که پای شان می مانی ناخودآگاه به فرم قبلی زندگی شان رجعت می کنند با ناهمواری ها و آدمهای دیگر زندگی شان راحت تر کنار می آیند آن وقت در شیبی ملایم و با بیمه ای که از دوست داشته شدن در جیب شان دارند با اطمینان بیشتری می رانند . من ِ  شاعر ِ من این رویه را قبول ندارد . من ِ  شاعر ِ درون ِ من، متاسفانه با حسن نیتی وصف ناپذیر و لابد خنده دار!  درست به اندازه ی زنِ آخرِ دهه پنجاهی ِ  بیرونم همچنان در حفظ حرمت ها و به جای آوردن سنت های معلومه ی عشق ها و مراوداتِ محّبانه ! می کوشد . دچار سرخوردگی می شود و در مواجهه با شکسته های درونش دنبال راهکارهای تسلی بخش می گردد و اغلب اوقات از سر استیصال به رفتن فکر می کند . رفتن از تماشای اغلب ِ آن منظره های گفتاری و شنیداری و خوانداری ِکه برای  به حد امیدِ پایدار  رسیدن قدرت انتقال  لازم را ندارند . قریب ِسه سال مانده به چهل ساله گی احساس می کنم جانم سالها بیشتر از سن تقویمی ام ورق خورده است احساس می کنم شیرازه ی وجودم در کنجکاوی ها و واکاوی های عاطفی ِ آدمهایی که سراغم آمده اند مخدوش شده است . احساس می کنم هنوز چیزهایی در وجودم مانده است که مجال عرضه کردن شان پیش نیامده است و آدمها گاها به چشیدن ته استکانی از باران های بی امان دلم برای رفع عطش های ناگهانی و هیجان خواه ِ قلبی شان بسنده کردند و‌ با هم بودن های بیشتر و کامل تر را موکول به زمانی کردند که در هیاهوی دل مشغولی های فراوان زندگی شان معمولا اتفاق نمی افتد .‌ من این قلت ِ عطش این کم مطالبه گی ِ خواسته و ناخواسته از جهان را در منافات ِ با روحیه ی عشق آموخته ی انسان می دانم . به گمانم قناعت و ملاحظه کاری ِ حسی ریشه ی هر لوبیای سحر آمیزی را کم حوصله و دیر رسنده بار می آورد .از دست رفتن ِ زمان ِ همزمانی ، پدیده ای مبارک نیست و سر و کله زدن با تنهایی و اضطراب هایی که از سر بی ملاحظه گی ، فراموشکاری و کم لطفی و سر شلوغی های زندگی روزمره  توسط عزیزانم به من تحمیل می شود مرا به خطرناک ترین بخش های خودم نزدیک کرده است . کاش خودم را خوب نمی شناختم کاش نمی دانستم که اگر بروم قدرت برگشتن ندارم حتی با محکمترین دلیل ها.

                                                       
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۸/۲۳
... دیگری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی