چگونه برخاستن از افتادن
گربه از لبه ی باریک و لب پریده ی دیوار افتاد توی پارکینگ تاریک . داشتم پتو را می کشیدم روی سرم بلکه خودم را به هوای خواب آور بودن قرص سرماخوردگی و امروز چه بسیارخسته و دپرس هستم خواب کنم اما صدای پایین افتادن ِ گربه که اول به پایین افتادن دزد تعبیرش کردم ، نگذاشت . از پشت پنجره ی عرق کرده نگاهش کردم سه بار خیز برداشت بلکه پنجه هایش را به لبه ی قرنیز برساند اما هر سه بار نتوانست و هر بار با صدای اعصاب خرد کن تری پرت می شد کف پارکینگ . یک بار دیگر هم تلاش کرد و وقتی پرت شد رفت در سه کنج پایین دیوار سمت چپ نشست و مستاصل پوزه اش را گذاشت روی دست هایش . می توانم شاهد تلاش های منجر به شکست باشم اما راستش را بخواهید در من طاقت دیدن استیصال خودم و هیچ موجود دیگری نیست برای همین کاپشنم را پوشیدم که بروم توی پارکینگ در ِ ماشین رو ، را باز کنم و با همه ی اکراهم از مواجهه با بالا و پایین پریدن های غیر قابل پیش بینی ِ گربه جماعت هر طور شده کمکش کنم، داشتم دنبال کلیدم می گشتم که در برگشت پشت در نمانم اما یک دفعه صدای کشیده شدن ناخن هایش بر لبه ی قرنیز را شنیدم . وقتی رسیدم پشت پنجره دیدم دم سیاه و سفیدش را فاتحانه بالا گرفته و دارد با حالتی متهورانه از همان باریکه ی لب پریده ی دیوار رد می شود . پتو را کشیدم روی سرم و با چشمهای نمناک به افتادن هایم از لبه های پر خطر زندگی فکر کردم . نمی خواستم بشمارمشان نمی خواستم جزییاتشان را واکاوی کنم . چند دقیقه ی بعد وقتی قرص خواب آور داشت اثر می کرد به لحظاتی فکر کردم که احتمالا مثل گربه که دمش را ، سرم را بالا گرفته ام و از باریکه های لب پریده متهورانه وامیدوار رد شده ام . این به مراتب احساس بهتری بود . دست کشیدم روی سرم و موهای آشفته ام را به پشت گوش هایم هدایت کردم . مدت هاست از کوبیدگی تن و جانم بر اثر افتادن های مکرر در رنجم، دلم آن لحظه ی سر بالا گرفتنم را می خواهد . دلم خواسته شدن و تاییدی هر چند کوچک می خواهد .