من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

من دیگری هستم

یادداشت های روزانه ی دیگری

بایگانی

لی به لا لا با یک بطری شیر ...

دوشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۸، ۰۵:۲۲ ب.ظ

 

سرماخورده ام . یک هفته بیشتر است سرماخورده ام و به روی خودم نمی آورم !حوصله و وقت نگه داری از خودم را ندارم . نمی توانم لی لی به لالای خودم بگذارم و دم به دقیقه خود وحشی  تبدارم را تیمار کنم. امروز صبح اما بعد از بیدار شدن از با گریه خوابیدن ، تفاوت گلوی بغض دار از گلوی چرک دار معلومم شد . عینهو مرغ ماهی خوار زیر گلویم باد کرده و آینه، تورم چشمهای گریه کرده و سرما خورده را راست و حسینی نشانم داد . آمدم از اتاق به آشپزخانه بروم که سکندری خوردم و دیدم که نخیر قضیه جدی ست . رفتم سر وقت ِ یخچال و از جامیوه ای چند تا شلغم که برای سرماخوردگی های احتمالی دخترک در پاییز خریده بودم را ریختم توی قابلمه . چشم هایم انقدر سوزن سوزن می شد که به خاطر خطای دید قابلمه را بیشتر از حد جادارش آب کردم و خب بالطبع سرریزِ آب ها ریخت روی رخت و بَرم و لرز هم به تبم اضافه شد. حس می کردم خودم هم پَت هستم هم مَت و توی این فیلم کارتونی کله ی صبحی گیر افتاده ام . خلاصه با کلی تلفاتِ آذوقه توانستم برنج و مرغی فراهم کنم برای ناهار و کشان کشان خودم را به قابلمه ی شلغم رساندم . فقط پنج دقیقه وقت داشتم سر مثل کوه سنگین شده ام را بخور بدهم . روسری پر از پروانه ام را انداختم روی سرم و دانه های درشت عرق و بخار روی پیشانی ام نشستند . باید می رفتم سر کار و بارم ، لباس بافتنی ِ سورمه ای ام را پوشیدم و به التماس خواب و دراز کشیدنی که درونم بیداد می کرد اعتنا نکردم . توی ماشین یک لحظه دلم رحم آمد به خودم . مثل تراکتور کار می کنم توی خانه ، توی بیرون، آخر سر هم حس می کنم به قاعده ی هزار سال عمر ِ نکرده از زندگی عقبم . آفتاب ِ بی رمق ِ آبانی افتاده بود روی شانه ی راستم ، شانه ی راستم را به نیابت از کسی که می تواند خیلی دوستم داشته باشد آرام بوسیدم و به خودم قول دادم که اگر چند تا کار واجب امروز را انجام بدهی شب در راه برگشت برایت از سوپری دور میدان یک بطری شیر می خرم که داغ و با نبات سر بکشی . حالا هوا تاریک شده ، اینجا سرد است ، آخرین دانش آموز را راهی کرده ام برود خانه ، کلید دوچرخه اش را گم کرده بود و گریه می کرد .اسمش کوروش بود گفتمش کوروش که نباید انقدر زود گریه کند. قوی باش پسر ! پیدایش می کنیم . کلید را از زیر سنگ برایش پیدا کردم . خندید و رفت . آخ !سرفه امانم را بریده . این دو خط بعد را که بنویسم کامپیوتر را خاموش می کنم ، در سالن مطالعه را قفل می کنم ،می روم اتوبوسی پیدا کنم که مرا به بطری شیر و رختخوابم برساند . ولی قبلش حتما در بطری خالی شیر یک شاخه پتوس قلمه زده می گذارم که ریشه کند .خاموش.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۸/۰۸/۲۰
... دیگری

نظرات  (۱)

 

افتخارمه که با کسی که قلم ایننننچنین در دستش می رقصه دوستم... بارها هم گفته م.  

پاسخ:

شرمنده نفرما عزیز من 
در پس آینه طوطی صفتم داشته اند
آنچه استاد ازل گفت بگو می گویم 
یک چیزی توی همین مایه ها 
شما خودت صاب قلمی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی